شنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۳ , 16 Nov 2024
سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۳:۳۳
کد مطلب : 422692
منبع : ایبنا
درنگی بر زندگی بنبان‌گذار کتابداری نوین ایران

میراث بانو نوش‌آفرین انصاری

پروژه ایران : تحفۀ باارزش سفر به کانادا برای نوش‌آفرین انصاری، شناخت «کتابدار پاسخگو» بود. رسالت کتابدار، پاسخ به مُراجع است. اگر یک قیافۀ عبوس غیردوستدار جامعه پُشت میز خدمات عمومی بنشیند، به‌قطع آن خدمات تأثیرگذار نخواهد بود.
انصاری
انصاری
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، در بخش نخست «درنگی بر زندگی استاد نوش‌آفرین انصاری» درباره تولد، تحصیلات و زمینه‌های علاقه‌مندی وی به رشته کتابداری خواندیم. بخش دوم این گزارش به فعالیت‌های این چهره شناخته شده حوزه کتابداری اختصاص دارد.
 
تحصیلات نوش‌آفرین در ژنو سه سال به طول انجامید، دو سال در کلاس درس و یک‌سال در دوره‌های کارورزی و کارآموزی. بعد از پایان درس، برای پیوستن به خانواده، عازم کشور هندوستان شد. خانوادۀ انصاری بعد از مأموریت مسکو به هند رفته بودند. چند کتابخانۀ عمومی در محله‌های شیک و مرفه در دهلی‌نو وجود داشت که نوشین می‌توانست در یکی از آن‌ها مشغول به کار شود؛ اما او مایل بود در دهلی کهنه به فقرا و بیچارگان خدمت کند.
 
یونسکو در آن زمان روی طرح گسترش کتابخانه‌های عمومی کار می‌کرد. شهر دهلی در کشور هند نمونۀ میدانی اجرای این طرح بود. همکاری با این طرح جهانی، شانس بزرگی در زندگی حرفه‌ای نوشین به حساب می‌آمد و او را برای فعالیت‌های کتابداری در ایران پخته و کارآزموده می‌کرد.
 
با نگاه «کتابداری اجتماعی»، یک سال در کتابخانۀ دهلی کهنه به کار داوطلبانه مشغول شد. فعالیت داوطلبانه یک اقدام بسیار جدی و ارزشمند و کاملاً شبیه به کار رسمی بود. کتابداری در دهلی کهنه سختی‌هایی داشت که نوشین قبلاً در سوئیس با آن مواجه نشده بود.
 
۶۰ سال پیش، دهلی یکی از شلوغ‌ترین شهرهای دنیا شناخته می‌شد. خیابان‌های پرجمعیت و آلوده، سروصدای غیرمتعارف و بوق ماشین‌ها و صدای جمعیت رهگذران، صف‌های طولانی اتوبوس و تاکسی و ریگشای درون‌شهری، ادارات و سازمان‌های سرریز از ارباب رجوع، همه‌چیز سرسام‌آور و حیرت‌انگیز بود. در اتاق کار نوشین، پشت انبوه کتاب‌ها، ماری خانه کرده بود. هندی‌ها مار را مقدس می‌پنداشتند و به هیچ شکلی آزارش نمی‌دادند؛ حتی برایش غذا تهیه می‌کردند تا در کتابخانه بماند و از آنجا نرود؛ چون وجود مقدس مار مایۀ برکت در کتابخانه بود. نوشین روی صندلی کارش پشت میز خدمات عمومی، چهارزانو می‌نشست که مبادا مار دور پاهایش بپیچد.
 
از آن عجیب‌تر، روزی بود که گاوی با خال سفید روی پیشانی وارد کتابخانه شد! نوشین ترسیده بود؛ ولی حق نداشت در مقابل آن موجودی که به‌زعم هندی‌ها مقدس است، واکنشی نشان دهد.
 
همۀ این اتفاقات عجیب، تجربه‌های جدیدی بود که نوشین را بزرگ می‌کرد. سفارت ایران در هند کتابخانه‌ای غنی داشت. نوشین از کتاب‌های فارسی سفارت بسیار استفاده کرد. دو کتاب بر مهندسی ذهن او اثر بسیاری گذاشت: یکی کتاب ایران را از یاد نبریم از دکتر اسلامی ندوشن و دیگری مجموعه‌ای به نام گزارش‌های باستان‌شناسی که با حمایت آقای حکمت به چاپ رسیده بود.علاقهی علاقه ای سرزمین
 
بازگشت به وطن
 
سال ۱۳۴۲ مأموریت پدر در هند به پایان رسید و خانواده برای همیشه به وطن بازگشت. این سال آبستن حوادث مهمی در تاریخ معاصر ایران شد. برای نوش‌آفرین نیز زمان تحولی بزرگ بود. او در همان سال با استاد مهدی محقق، پیمان زناشویی بست و زندگی مشترکش را آغاز کرد.
 
نوش‌آفرین پس از بازگشت به ایران، برای جمعی از پایه‌گذاران کتاب کودک، ازجمله توران میرهادی در مدرسۀ روش نو، کارگاه کتابداری برگزار کرد و از همین زمان، سرنوشت او با توران خانم و شورای کتاب کودک گره خورد. در همین دوره با همکاری بعضی دوستانش، کتابخانۀ سیاری را به بیمارستان روانی می‌برد و در آنجا برای بیماران کتاب می‌خواند. پس از شکل‌گیری طرح کتابخانه برای روستا، برای آشنایی با وضعیت واقعی به روستاهای پیرامون تهران رفت و سپس دستورالعمل ایجاد کتابخانۀ روستایی را نوشت که از نخستین نوشته‌های او به زبان فارسی است.
 
استاد انصاری در آن زمان به نتیجه رسید که یکی از دلایل کوچ مردم روستا به شهر، محروم‌بودن آن‌ها از اطلاعات است. کتابخانه‌های روستایی فاصلۀ اطلاعاتی آن‌ها با شهرنشینان را کم می‌کرد و می‌توانست روی ماندگاری آن‌ها در محل زندگی‌شان نقش داشته باشد.
 
خانم انصاری در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران کارش را شروع کرد و در گروه کتابداری مشغول به تدریس شد. سه سال بعد، به‌دلیل سفر تحصیلی دکتر محقق به کانادا، از شغلش استعفا داد. هرچند در هنگام ازدواج از استاد محقق خواسته بود که برای همیشه ساکن ایران باشند، اما با این سفر نسبتاً کوتاه مخالفتی نکرد. با وجود مسئولیت خانواده و داشتن یک فرزند، مقطع کارشناسی‌ارشد در رشتۀ کتابداری را با موفقیت به پایان رساند. در این سفر، تمام توجه او به شبکۀ کتابخانه‌های عمومی در کانادا بود. کنجکاو بود که بداند شبکۀ توزیع کتاب دولتی در این کتابخانه‌ها به چه شکل عمل می‌کند و کتاب‌های مرجع در کتابخانۀ عمومی چگونه ارزش‌گذاری می‌شوند!
 
تحفۀ باارزش سفر به کانادا برای نوش‌آفرین انصاری، شناخت کتابدار پاسخگو بود. رسالت کتابدار، پاسخ به مُراجع است. کسی می‌تواند پاسخ بدهد که سواد داشته باشد و دوستدار جامعه‌اش باشد. اگر یک قیافۀ عبوس غیردوستدار جامعه پُشت میز خدمات عمومی بنشیند، به‌قطع آن خدمات تأثیرگذار نخواهد بود.
 
اینجا فقط بحث کتاب نیست. فقط این نیست که به مُراجع بگوییم این کتاب در این تاریخ چاپ شده یا ما در این موضوع این کتاب‌ها را داریم. چیزی بیش از این‌هاست. موضوع اصلی، شخصیت و منش کتابدار است. زبان بدن او. عشق او به کتاب و کسی که خواهان کتاب است.
 
در آن زمان فیلمی تهیه شده بود از عملکرد ۲۰ کتابدار در کتابخانۀ محل خدمتشان. دانشجوهای رشتۀ کتابداری با تماشای فیلم در کلاس، رفتار کتابدارها را ارزیابی می‌کردند. نحوۀ نشستن آن‌ها را، شیوۀ حرف‌زدنشان و حتی چیزی که در زمان خدمت دستشان می‌گرفتند، در تفسیر رفتار آن‌ها اهمیت داشت.
 
سال ۱۳۴۷، خانم انصاری با آخرین دستاوردهای دانش کتابداری به ایران بازگشت و پس از ملحق‌شدن به هیئت علمی دانشگاه تهران، در راستای برنامۀ تحول در کتابخانه‌های دانشگاه، به ریاست کتابخانۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی منصوب شد.
 
به این ترتیب، دانشگاه با نخستین زن دانش‌آموختۀ کتابداری در رأس بزرگ‌ترین کتابخانۀ کشور در آن زمان قرار گرفت. استاد انصاری، پنج اصل شیالی رانگاتان، ریاضی‌دان و نویسنده و پدر علم کتابداری در هندوستان را به‌عنوان اصول بنیادی خدمات در کتابخانه مدنظر داشت: کتاب برای استفادۀ مخاطب است، هر خواننده‌ای کتابش را و هر کتابی خواننده‌اش را دارد، در وقت خواننده صرفه‌جویی کنید و کتابخانه موجودی زنده و پویاست. نوش‌آفرین انصاری پویایی کتابخانه را در اجتماعی‌شدن آن می‌دید؛ در رفتنش به‌سوی جامعه، در کشف نیازهای اجتماع، در انواع خدمت‌هایی که کتابخانه می‌تواند به هر شکلی برای جامعه انجام دهد. او با کمک همکاران کتابخانه و دانشجویان، قرائت‌خانۀ عمومی در طبقۀ چهارم دانشکده با پنج‌هزار کتاب را برای استفادۀ دانشجویان راه‌اندازی کرد.
 
به دانشجویان سایر دانشکده‌ها که علاقه‌مند به استفاده از منابع علوم انسانی بودند، اجازه داد تا از کتابخانۀ بزرگ دانشجویی بهره ببرند. از پژوهشگران خارج از کشور دعوت کرد در اتاق مرجع حضور پیدا کنند و در برخی موارد، منابع را به منزل استادان و پژوهشگران ارسال می‌کرد. برای روزآمدشدن مجموعه، برای نخستین‌بار با کارگزار خوشنامی قرارداد بست و آثار جدید را برای کتابخانه تهیه کرد. با گروه‌های آموزشی صحبت کرد تا خدمات گوناگون کتابخانه را به دانشجویان معرفی کنند و از اعضای هیئت‌علمی دعوت کرد با حضور در کتابخانه، الگوی دانشجوها باشند.

در مدت سه سالی که در دانشکده ادبیات، ریاست کتابخانه را بر عهده داشت، هرگز در اتاقی که متعلق به ریاست کتابخانه بود و در اختیارش گذاشته بودند، مستقر نشد. برای رئیس کتابخانه در طبقۀ سوم دانشکده، اتاق لوکس و مجللی تهیه دیده بودند. استاد انصاری فقط یک بار آن اتاق را دید. او فقط یک میز کوچک فلزی در مخزن داشت و از پشت همان میز بر کل کتابخانه مدیریت می‌کرد. نمی‌خواست که دچار فاجعۀ میز و ریاست شود؛ حتی به‌اندازۀ استقرار در اتاقی مجزا و لوکس دور از دانشجوها.
 
آمدورفت بزرگان و اساتید به کتابخانه لذت‌بخش بود و خستگی را از تن استاد انصاری و همکارانش درمی‌آورد. دکتر زرین‌کوب با دمپایی‌های چرمین زیبایش، دکتر گنجی با تیپ خاصی که داشت، همیشه به کتابخانه رفت‌وآمد داشتند. هم استادان می‌آمدند و هم دانشجویان. تحولی در کتابخانه ایجاد شده بود. بیان تجربه‌های کتابخانه، بخشی از تدریس استاد در کلاس درس کتابداری بود.
 
بانو انصاری به‌مدت سی سال در دانشگاه تهران و در گروه آموزش کتابداری خدمت کرد. همیشه اعتقادش بر این بود که رسالت کتابدار، ایجاد تحول و نزدیک‌شدن به جامعه است. برای رسیدن به این هدف، طرح‌های بسیاری را دنبال کرد. در دوره‌ای از کار در دانشگاه تهران، از رئیس دانشکده درخواست کرد که با راه‌اندازی کتابخانه در کانون اصلاح و تربیت موافقت کرده و از او حمایت کند. فرضیۀ او بر این بود که با کتاب می‌شود تحول ایجاد کرد، سواد را بالا برد و افق‌ها را گسترش داد.
 
رئیس دانشکده با این طرح موافقت نکرد و در پاسخ به درخواست خانم انصاری گفت: «شما استخدام هستید که در این مکان کار کنید. هر اتفاقی خارج از این مکان برای شما پیش آید، دانشگاه هیچ مسئولیتی در قبال آن ندارد.»
 
خانم انصاری و همکارش خانم قزل‌عیاق با کمک خیرین، کتابخانه‌ای در کانون اصلاح و تربیت بنا نهادند و به‌مدت ده سال، به ترویج کتابخوانی در آنجا ادامه دادند. کمک به نوجوانانی که مُهر بزه و بزه‌کاری بر پیشانی آن‌ها خورده بود، یکی از سخت‌ترین اما نتیجه‌بخش‌ترین تجربۀ زندگی استاد انصاری به‌شمار می‌آید.
 
این جمله را بارها از زندانی‌ها شنید که «خانم، شما اولین کسی هستید که ما را آقا صدا می‌زنید.» زمانی که خانم رستگار، یکی از همکاران طرح، در زندان شاهنامه‌خوانی می‌کرد، پسران جوان با اشک و حسرت در اشعار فردوسی غرق می‌شدند. کمی بعد، جوانان زندانی دست‌به‌قلم شدند و برای اولین‌بار برای یک نشریۀ داخلی شروع به نوشتن کردند. شب‌های نجوم از برنامه‌های خاص گروه ترویج کتاب در کانون اصلاح و تربیت بود. ستاره‌گردی به زندانیِ در بند یادآوری می‌کرد که دنیا بسیار بزرگ‌تر از آن چیزی است که می‌پندارند و راه رهایی از زندان، شروع دوبارۀ یک زندگی پاک است.
 
استاد انصاری در طول فعالیت حرفه‌ای خود در دانشگاه و شورای کتاب کودک، همواره به توسعۀ کتابخانه‌ها می‌اندیشید. از نگاه او، کتابخانۀ مدرسه قلب مدرسه است و این شعار باید به باور تبدیل شود. ایده‌های استاد انصاری در زمینۀ ترویج کتاب، محدود به زمان خاصی نمی‌شود و در هر دوره‌ای قابل اجراست. از نگاه ایشان، یکی از اصلی‌ترین راه‌های ترویج کتابخوانی، ایجاد علاقه به خواندن در خردسالان است. کودکان را باید بی‌تاب واژه‌ها کرد. نقش مادران و مربیان مهدکودک در این جهت، اساسی است. بخشی از ترویج خواندن و مطالعه در مدرسه و بخش دیگر در کتابخانۀ عمومی صورت می‌گیرد. هر تحولی در کتابخانۀ عمومی می‌تواند در ترویج مطالعه و خواندن تأثیر بگذارد.
 
انتخاب کتاب مناسب، آموزش کتابداران مسلط به ادبیات و روان‌شناسی کودک و استفاده از مروجان کتاب کودک، هر کدام به‌نحوی در تشویق به مطالعه اثر دارد. در چند دهه قبل، نظریه‌ای در حوزۀ کتاب مطرح بود مبنی بر اینکه «توصیه نکنید مخاطب چه کتابی بخواند! هرچه می‌خواهند، خودشان کشف کنند و بخوانند.» این یک نگاه بازاری و فروشگاهی است. امروزه این نگاه تغییر کرده و خواندن کتاب خوب توصیه می‌شود نه هر کتابی؛ مخصوصاً در حوزۀ کتاب کودک.
 
منظور از توصیه به کتاب خوب، نگاه دستوری نیست. جامعه با دستور، کتاب‌خوان نمی‌شود. به‌عبارتی نمی‌توان جامعه را وادار به مطالعه کرد. جامعه با دانش خانواده، معلم، کتابدار، رسانه و… به کتاب و اساساً به خواندن علاقه‌مند می‌شود.
 
استاد انصاری همچنان راهنمای کتابداران و مروجان مطالعه است. ایشان شاکر هستند که در زندگی هشتادسالۀ خود، فرصت خدمت‌کردن را پیدا کردند. نوش‌آفرین انصاری حس عمیق شاکربودن را از استادش، توران میرهادی، آموخت. تکیه‌کلام توران خانم، شکر، شکر و شکر بود.
 
استاد نوش‌آفرین انصاری خودش را متعلق به ایران می‌داند و زندگی و کار و فعالیت خود را وقف وطن عزیزش کرده است.
 
عمر استاد بلند و نامش پرآوازه باد!
گزارشگر : تحریریه پروژه ایران
https://theiranproject.com/vdccoiq0i2bqie8.ala2.html
نام شما
آدرس ايميل شما