يکشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۳ , 8 Sep 2024
شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۰۹:۰۰
کد مطلب : 421726
گشتی در نمایشگاه کتاب تهران

عاشقان بدون معشوق برمی‌گردند یا «نمایشگاه کتاب نیست؛ پارکه!»

پروژه ایران : سی‌و‌پنجمین نمایشگاه کتاب تهران علی‌رغم همه‌ی تلاش‌های مسئولان برای برپایی نمایشگاهی متفاوت و سرزنده و جذاب، مثل هرسال نبود؛ اشکال الزاماً از چندوچون برگزاری آن هم نبود. این‌بار عاشقان کتاب با همان عشق و شور همیشگی به میعادگاه‌ هرساله آمدند اما با دستانی خالی و ناتوان از همراه‌کردن معشوق با خود، به خانه برگشتند!
عاشقان بدون معشوق برمی‌گردند یا «نمایشگاه کتاب نیست؛ پارکه!»
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، نمایشگاه کتاب که به تعبیری بزرگترین رویداد فرهنگی هر سال است به آخر خط رسید؛ جمعه ۲۸ اردیبهشت آخرین روز تعطیل در طول برپایی نمایشگاه بود و طبق معمول انتظار می‌رفت که شلوغ‌ترین روز هم باشد. بمحض خروج از ایستگاه مترو که سهل‌ترین راه دسترسی به نمایشگاه است، جمعیت انبوه متراکم نگاه را به خود جلب می‌کرد و نوید استقبال پرشور کتابخوانان و کتابدوستان از نمایشگاه سی‌وپنجم را می‌داد؛ اما اینجا برای نتیجه‌گیری زود است! برخلاف هرسال یک «گیت امنیتی» در ورودی مصلای تهران برپا شده بود برای عبور افراد و اسکن کردن کیف‌های همراهشان؛ یک دستگاه برای هزاران مراجع در یک روز شلوغ که کندی حرکت و شلوغی را به دنبال داشت.

عجایبِ همیشگی!
پس از عبور از ورودی، در خیابان اصلی منتهی به شبستان مصلی و سالن ناشران عمومی، بازهم شلوغی همراه با درهم ریختگی به چشم می‌خورد: این بار فروشندگان تنقلات از چای و روغن زیتون در بساط دستفروشان تا شیرینی‌ محلی و غرفه‌های بیشمار فست‌فود. دستفروشان مترو هم که در این روزها و ساعات همزمان با نمایشگاه در شلوغی بی‌حد مترو جایی برای کاسبی نمی‌یابند جوراب و شارژر و هندزفری و البته حلزون‌های اسباب‌بازی را به حاشیه نمایشگاه آورده‌ بودند و بر اساس یک بررسی چشمی ساده می‌توان مدعی شد همین حلزون‌ها یکی از اقلام پرفروش نمایشگاه بود!

در مسیر پیاده‌رویِ پنج شش دقیقه‌ای تا میعادگاه عاشقان کتب عمومی، دو چیز بیش از همه توجه را به خود جلب می‌کرد: اول خیل مشتاقانِ حالا خسته از گشت‌وگذار فرهنگی که در راه برگشت در گوشه‌گوشه‌ی حیاط مصلی اتراق کرده و به نوشیدن نوشابه یا لیسیدن بستی در بعدازظهری نسبتاً گرم مشغول بودند؛ و دیگر صدای درهم و مغشوش بلندگوهایی که از هر طرف تو را به چیزی فرا می‌خواند: بلندگوهای تبلیغاتی به خرید سیمکارت با بسته اینترنت رایگان و شرکت در مسابقه تندخوانی کتاب و بلندگوهای نمایشگاه به رعایت حجاب و لزوم برخورد مشفقانه با جوانان از قول حاج قاسم. این وضع تا رسیدن به ورودی شبستان اصلی همچنان ادامه داشت. و برخلاف انتظار و رسم هرساله، غرفه‌های تنقلات و تبلیغات، مراجعان را تا آستانه‌ی ورودی اصلی مشایعت می‌کرد که می‌توان آن را ذیل رویکرد سال‌های اخیر درآمدزایی و مولدسازی هرچیز و هرجا فهم کرد.



با ورود به شبستان اما انتظار همیشگی برآورده ‌شد: اولین غرفه‌ها که بزرگتر و مجلل‌تر از سایر غرفه‌ها ناگزیر به چشم می‌آمد، به نهادهای دولتی یا وابسته به دولت، بانکها و البته اپراتورهای تلفن همراه اختصاص داشت که این آخری پای ثابت همه‌ی نمایشگاه‌های کشور - از خودرو گرفته تا مطبوعات و کتاب – است. عنصر دیگری که در راهروی اصلی شبستان تا چشم کار می‌کرد دیده می‌شد، بنرهای تبلیغاتی‌ای بود که به شکل طاق نصرت بالای سر حاضران نصب شده و تعجبی هم ندارد که تبلیغات روی آنها به ناشران وابسته یا تحت حمایت اختصاص داشت.

غرفه‌های خاص برای آدم‌های عام!
از دیگر چیزهایی که در نمایشگاه امسال تازگی داشت، جانمایی چند غرفه‌ی خاص بود: یک غرفه برای برنامه‌های تلویزیونی که خانم جوانی در آن مشغول «استندآپ‌کمدی» با موضوع کتاب بود و با شوخی‌های کم‌نمک به حجم همهمه و آلودگی صوتی نمایشگاه افزوده و جمعیت زیادی احتمالاً خسته از پیاده‌روی چندساعته، روبه‌رویش یک صندلی خالی گیرآورده و برای دقایقی به استراحت می‌پرداختند.

غرفه‌ی دیگری که تازگی داشت غرفه‌ای با عنوان «کمیته مشترک دانشجویان فلسطینی در ایران» بود که مثل غرفه‌ی «بشارت صبح - کانون رسانه‌های حامی غزه»، در نمایشگاه اخیر مطبوعات، توسط وزارت ارشاد و حمایت رسانه‌ای و فرهنگی از مردم فلسطین ابداع شده. در این غرفه علاوه بر معرفی کتاب‌هایی درباره‌‌ی مسئله‌ی فلسطین و جنگ جاری در غزه، دانشجویان فلسطینی با علاقه‌مندان به گفت‌وگو می‌پرداختند و وضعیت فلسطین در ماه‌های اخیر را برایشان شرح می‌دادند.

اتفاق دیگری که جلب توجه می‌کرد پدیدیه‌ای به نام «ایستگاه تفکر» بود که در چهار گوشه و مرکز شبستان کار گذاشته شده بود تا نتوانید بطور اتفاقی آن را نبینید؛ این پدیده شامل یکی دو بنر و وایتبرد بود که چند خانم محجبه در مقابل آن به علاقه‌مندانِ بحث و چالش، درباره‌ی حجاب و مزایای آن و معایب بی‌حجابی توضیحات لازم را ارائه می‌کردند و بخصوص در لحظاتی که مخالفان در بحث‌ها شرکت می‌کردند با شور و هیجان بالایی نیز همراه می‌شد. غرفه دیگری نیز با عنوان «محفل دانایی»، باز هم با محوریت گفت‌وگو پیرامون حجاب، برپا بود که بواسطه‌ی فضای بسته‌ی اتاقک‌مانند آن استقبال چندانی از آن نشده بود.



از دیگر غرفه‌هایی که بازنمایی‌کننده و بنوعی نمود عینی سیاست‌ها و تلاش‌های فرهنگی مشخصاً دولتی بود، غرفه‌ی بزرگی بود به اسم «خانواده‌ی ما» که در حیاط مصلی برپا بود و به نظر کار اصلی‌اش تقویت هویت ملی و تأکید بر سیاست افزایش جمعیت بود. در این غرفه علاوه بر ترویج گفتمان خانواده در سطح خرد، فرهنگ محلی اقوام مختلف ایران نیز بعنوان خانواده در سطح کلان، با اجرای موسیقی محلی و نمایش لباس‌های محلی تبلیغ و ترویج می‌شد که که علاوه بر فضای شاد و خودمانی‌اش، صدای رسای بلندگوها و صندلی‌های نرم و راحتشم هم در جذب مخاطبان زیادش بی‌تأثیر نبود.



پیک‌نیک با دست‌های خالی! 
در طول گشت‌وگذار سه چهار ساعته در روز یکی مانده به آخر نمایشگاه، با اینکه شلوغی یا بعبارتی استقبال مردم بطور قابل توجهی بیشتر از روزهای دیگر بود، اما نگاهی به دستان عمدتاً خالی حاضران و کیسه‌های کوچک حاوی دو سه کتاب در دستانِ دست‌پرها، حکایت دیگری می‌کرد. حکایتی که ناشران و غرفه‌داران نیز با تأسف و حتی تعجب آن را بیان می‌کردند.

مسئول غرفه‌ی نشر روزنه که یکی از جنجالی‌ترین کتاب‌های امسال را هم عرضه کرده بود - کتابی که نویسنده‌اش در روز رونمایی از آن بازداشت شد و اسم کتاب را بر سر زبان‌ها انداخت - اذعان می‌کرد که حتی این عنوان هم فروش چندانی نداشته است. او با تعجب می‌گفت: سال گذشته که ما را به نمایشگاه راه ندادند ولی دو سال پیش که خیلی هم دور نیست، فروش ما چهار برابر امسال بود؛ وضعیت امسال خیلی برایم عجیب است!


مسئول غرفه‌ی نشر بیدگل نیز که یکی از ناشران خصوصی پر مخاطب به شمار می‌رود و امسال با دست پر – ۹ عنوان کتاب چاپ اول و ده‌ها کتاب تجدیدچاپی - به نمایشگاه آمده بود، با وجود ازدحام جمعیت در مقابل غرفه‌اش و سرگرم‌بودن پنج شش فروشنده در گفت‌وگو با مشتریان، اصلاً از وضعیت راضی نبود و در پاسخ به پرسش «نمایشگاه امسال خوب بود؟» ضمن یک نگاه کوتاه اما بشدت گویا، با بی‌حوصلگیِ احتمالاً ناشی از بی‌رونقی کاروکاسبی، به آرامی لب‌ها را یک‌وری کرده و سر و ابروها را بالا می‌اندازد که یعنی «نه»! وقتی حرف شلوغی نمایشگاه را پیش می‌کشم می‌گوید: «پنجشنبه و جمعه که شلوغ هست، ولی پارکه»؛ که بازهم یعنی مردمی که می‌بینی راهروهای شبستان و حیاط و پله‌ها را پر کرده‌اند، بیشتر برای وقت‌گذارنی یا گردش خانوادگی به اینجا آمده‌اند. علت هم تقریباً واضح است: «مردم زورشون نمی‌رسه؛ یه دونه دوتا میخرن»؛ غرفه‌دار می‌گوید و جواب می‌شنود که بله؛ مثل خودم - و به دو سه کتاب که از کل این هیاهو و برووبیا به قیمتی گزاف نصیبم شده اشاره می‌کنم!

آمارها هم نظر فروشنده و خریدار کتاب در صحنه‌ی فوق را تأیید می‌کنند. امسال که هنوز آمار تازه‌ای منتشر نشده اما آمار تطبیقی سال قبل و سال قبل‌ترش می‌گوید قیمت کتاب در اسفند ۱۴۰۲ نسبت به اسفند سال قبلش ۲۴ درصد افزایش داشته که تأثیر ناگزیر آن در کاهش ۱۴ درصدی شمارگان کتاب‌ها در همان بازه زمانی مشهود است. گرچه امکان مقایسه دقیق آمار امسال با پارسال نیست اما اهالی کتاب و کتابخوانی بهتر از هرکسی می‌دانند که اوضاع قیمت و به تبعِ آن شمارگان، در سال جاری بدتر از پارسال است.

رسیدیم به دقایق پایانی فعالیت نمایشگاه در روز جمعه، بیشتر مردم - بخصوص گروه‌های چهار پنج نفره‌ی خانوادگی - با دست‌های خالی برمی‌گردند و در بهترین حالت دست یکی کیسه است کوچک حاوی دو سه کتاب؛ دیگر خبری از خریدارانی که بار کتاب‌هایشان را برای حفظ تعادل و خستگی کمتر در دو دست می‌گرفتند یا با چرخ‌دستی و گاری کتاب می‌بردند، نیست که نیست. 

همه‌اش تقصیر پشت جلد نیست!
هرچند امکان خرید آنلاین کتاب هم چندسالی است با عنوان «نمایشگاه کتاب مجازی» فراهم شده اما برای اغلب علاقه‌مندان کتاب، این شیءْ ابژه‌ای است برای میل و حتی عشق‌ورزیدن؛ در دست گرفتن و ورق زدن و خواندن سطوری چند، گپ و گفتی با ناشر و فروشنده‌ی خوره‌ی کتاب و شاید ملاقاتی اتفاقی با چند نویسنده و مترجم محبوب، گشت‌وگذار و مصاحبت با چند رفیق اهل کتاب در باب فلان مسئله‌ی سیاسی یا اجتماعی یا فلان داستان و نویسنده‌ی مشهور، و در آخر به‌ آغوش کشیدن جسم کتاب و آوردن به خانه، تا جانمایی میهمان تازه‌ی قفسه‌ در جایی مناسب شأن او، همه و همه مناسکی است که یک کتاب‌باز هرساله باید به جای آورد تا ایمان خود به مذهب دانایی را قوام و دوام بخشد. و همه‌ی اینها در «فضای مجازی» با چند کلیک و بعد شوت شدن بسته‌ی کتاب‌ها توسط آقای پستچی دم در خانه، تلف می‌شود!

علی‌ای‌حال نمایشگاه مجازی هم از «رونق» نمایشگاه کاسته و طبق آمار سال گذشته از هر سه کتاب یکی در فضای آنلاین فروخته شده است. این امکان برای ساکنان شهرهای دیگر که دسترسی کمتری به کتاب‌های تازه منتشرشده دارند کار را آسان می‌کند و بسیاری از کسان که در سالیان گذشته برای تکمیل ذخیره‌ی کتاب یک سال آینده، رنج سفر را بر خود هموار کرده و به پایتخت می‌آمدند و با کوله‌باری به سنگینی سرب به شهرشان برمی‌گشتند، در سال‌های اخیر با خیال راحت از همانجا که هستند، باکمترین زحمت و در کوتاه‌ترین زمان‌، کتاب‌های مورد نظرشان را تهیه می‌کنند. از سوی دیگر این فضا برای ناشران نیز فرصتی دیگر است چراکه دایره‌ی خریداران کتاب را از محدوده‌ی نمایشگاه به سراسر ایران گسترش داده و بسیاری از افراد که در گذشته امکان حضور در نمایشگاه را نداشتند، حالا بصورت برخط به جمع مشتریان کتاب‌های تازه منتشر‌شده افزوده شده‌اند.

با این حال این مزیت برخط بودن نمایشگاه، یک خسارت جانبی به همراه دارد: دیگر آن شور و هیجان در راهروهای نمایشگاه به چشم نمی‌خورد! البته این گزاره شاید از دید مسئولانی خسارت‌بار به نظر برسد که همواره علاقه‌مند به «مردم همیشه در صحنه» بوده‌اند و این راهروهای نسبتاً خلوت مطلوب آنان نیست؛ هرچند این کاستی هم احتمالاً در آمارهای پایانی نمایشگاه و اعلام شمار کتاب‌های فروخته شده و مبلغ حاصله، قابل جبران خواهد بود. اما از حق نگذریم، خلوتی نمایشگاه این امکان را هم برای دوست‌داران جدی‌تر نمایشگاه فراهم می‌کند که بدون ایستادن در صف‌های طولانی و لایی‌کشی در میان جمعیت، به غرفه و کتاب دلخواهشان برسند و حتی لحظاتی با غرفه‌داران و فروشندگان کتاب گپ بزنند؛ هرچند سبکبار برگردند!

گزارشگر : تحریریه پروژه ایران
https://theiranproject.com/vdcj8vexmuqe8az.fsfu.html
نام شما
آدرس ايميل شما