چهارشنبه ۵ دی ۱۴۰۳ , 25 Dec 2024
سه شنبه ۳ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۲۱:۵۶
کد مطلب : 413025

وقتی از شغل خود متنفر هستید، اما نمی‌توانید آن را ترک کنید!

پروژه ایران : شما در شغلی که نسبت به آن بدخواه و بدبین هستید باقی می‌مانید چون می‌خواهید بازنشسته شوید اما از کارتان هم متنفر هستید، جرات استعفا دادن هم ندارید چون کارتان بخش بسیار بزرگی از زندگی‌تان را اشغال کرده است.
احساس تنفر از شغل
احساس تنفر از شغل
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، در طول استعفای بزرگ، ماه‌های اول بعد از پایان رسمی همه‌گیری که کارکنان بسیاری از شرکت‌ها یکی بعد از دیگری استعفا می‌دادند، بسیاری از کارگران ناراضی تصمیم به ترک کار گرفتند. قابل تصور است که چرا بسیاری از آنها عملا نمی‌توانستند استعفا را عملی کنند و از شغل خود کناره‌گیری کنند.

این وضعیت حالا باعث شده است که یک کلمه جدید به دایره‌المعارف کلماتی که وضعیت‌های شغلی را توصیف می‌کند اضافه شود. کلمه‌ای که وضعیت کسانی را توصیف می‌کند که از کار خودشان متفر هستند اما استعفا هم نمی‌دهند. بسیاری از مردم شغل خود را دوست ندارند، خیلی‌ها می خواهند شغلشان را ترک کنند اما نمی‌توانند، خیلی‌ها از هر فرصتی برای پیچاندن محل کارشان استفاده می‌کنند اما استعفا هم نمی‌دهند، اما این‌ها با «کینه‌توزی» نسبت به شغل فرق دارد.

کینه‌توزی به شغل وضعیتی است که شما هم از شغل خودتان متنفر هستنید هم باید در آن بمانید؛ وضعیتی که حتی وقتی مجبور می‌شوید کارتان را ترک کنید هم فکر آن کار با شما باقی می‌ماند، حتی وقتی در محل کار حاضر نمی‌شوید هم دغدغه آن کار را دارید، حتی وقتی استعفا می‌دهید هم داستان‌های آن شغل برای شما تمام نمی‌شود. این وضعیت با داشتن شغل متفاوت است.

شما در شغلی که نسبت به آن بدخواه و بدبین هستید باقی می‌مانید چون می‌خواهید بازنشسته شوید اما از کارتان هم متنفر هستید، جرات استعفا دادن هم ندارید چون کارتان بخش بسیار بزرگی از زندگی‌تان را اشغال کرده است. مشکل این است که تنفر شما از شغلتان، روی کارتان تاثیر می‌گذارد؛ چون ما در دورانی زندگی می‌کنیم که مردم باید کارشان را دوست داشته باشند، زمانه‌ای که مدیران از نیروهای خودشان انتظار دارند که به کارشان عشق بورزند و همکارانشان به عنوان خانواده نگاه کنند.

بنا براین شما در یک وضعیت نا خوشایند قرار دارید چون دیگران از شما انتظار دارند نسبت به آنچه از آن متنفر هستید ابراز علاقه هم بکنید. راحت‌تر این بود که آدم‌ها فقط دست از سر شما بر می‌داشتند و می‌گذاشتند کاری که مجبور به انجام آن هستید را انجام دهید و بعد هم بزنید به چاک! اما خود چیزها به آن راحتی که ما انتظارش را داریم پیش نمی روند. برای مدتی طولانی مدیران کسب و کارها و همین طور متخصصان منابع انسانی این وضعیت را به گردن دوران قرنطینه می‌انداختند، می‌گفتند مردم از کارهایشان فاصله گرفته‌اند و دیگر نمی‌خواهند برگردند. برخی می‌گفتند مردم تنبل شده‌اند و نسبت به کارهایشان نفرت پراکنی می‌کنند، اما می‌توان ماجرا را طور دیگری هم دید.

قرنطینه برای ما این امکان را به وجود آورد که به آن چیزی که فکر می‌کردیم زندگی است دوباره نگاه کنیم. حالا به ارزش آن چیزی که تمام روز و انرژی ما را به خودش اختصاص داده است بیشتر فکر می‌کنیم و این مساله باعث شده است بسیاری از مردم از شغل شان متنفر شوند، یا تنها متوجه شوند که در تمام زندگی از شغلشان متنفر بوده‌اند. خوب حالا باید چه کار کرد؟ استعفا دادن یکی از راه‌های پیش روی ماست. اما استعفا به کدام سمت می‌رود؟ به سمت بی‌کاری و ناتوانی در پرداخت هزینه‌ها! یا از این هم بدتر؛ به سمت یک کار دیگر درست مثل همین یکی که در آن گیر افتاده‌ایم.

به دلیل قرنطینه، برای اولین بار در نسل‌ها مردم مجبور شدند دوباره ارزیابی کنند که می‌خواهند زندگی‌شان چگونه باشد؟ و بسیاری از آنها متوجه شدند که در مشاغل ناامیدکننده و نامطلوب گیر کرده‌اند که انتظار بیش از حدی از آنها دارد. آنچه در پی آن رخ داد، استعفای بزرگ بود. زمانی که همه کارگران ناراضی جهان به این نتیجه رسیدند که بس است دیگر. اما خیلی‌ها هم نمی‌توانستند به این سادگی تصمیمی چنین بزرگ بگیرند! آنها کسانی هستند که شروع به کینه‌توزی نسبت به مشاغلشان کردند. این‌ها همان گروهی از مردم هستند که به هر کسی که می‌گوید از شغلش لذت می‌برد با دیده تردید نگاه می‌کنند، چشم‌هایشان را جمع می‌کنند و می‌گویند واقعا از شغلت لذت می‌بری؟ و از پشت پرده شک به راحتی تشخیص می‌دهند که دیگران هم در شغل‌های دوست نداشتی و غیر مفید گیر افتاده‌اند.

اینها کسانی هستند که به راحتی به دیگران می‌گویند شغلت را ترک کن اما دیگران هم به اندازه آنها در شغل‌هایشان گیر افتاده‌اند. عجب مارپیچ سرسام آوری! شاید یکی از این آدهایی که در شغل خودش گیر افتاده است بتواند شما را راهنمایی کند.

دست از تظاهر کردن بردارید و بگویید که از آنچه که انجام می‌دهید، متنفر هستید. بگویید که شغلتان را دوست ندارید و فقط چون ناچار هستید در آن باقی مانده‌اید. شما مجبورید کار کنید، اما مجبور نیستید تظاهر کنید که از کارتان لذت می‌برید یا اهداف بزرگ‌تری در زندگیتان ندارید.
 
مجبور نیستید تظاهر کنید که آدم‌هایی که با آنها کار می‌کنید خانواده شما هستند یا از این که روزی 10 ساعت از عمرتان را برای چندرغاز تقدیم کارفرما می‌کنیدريال راضی هستید. این طوری هم صادقانه‌تر است؛ هم گامی به پیش است برای پیدا کردن یک راه دیگر.  
گزارشگر : تحریریه پروژه ایران
https://theiranproject.com/vdcci1q0p2bqsx8.ala2.html
نام شما
آدرس ايميل شما