پروژه ایران : زندگی ویلیام او داگلاس، قاضی اسبق دیوان عالی کشور آمریکا، مورد جالبی برای بررسی است، قاضیای که جوانترین عضو دیوان عالی این کشور بود و وال استریت را به قانون مندی مجبور و مقید کرد.
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، در صفحات 117 و 118 کتاب خواندنی "خطای دکارت" اثر "آنتونیو داماسیو" ترجمه آقای تقی کیمیایی اسدی، سخن از یک قاضی اسبق دیوان عالی کشور آمریکا به نام ویلیام او داگلاس (William O. Douglas) به میان می آید و او به عنوان یک مثال از بیماران دچار اختلال آنوزوگنوزی (Anosognosia) معرفی می شود. به اختصار می توان گفت که این دسته از بیماران قادر به درک وخامت حال خود نیستند و تمایلی به همکاری با فیزیوتراپیست خود نداشته و انگیزه ای برای بهتر شدن نشان نمی دهند. به طور کلی از بدی وضع خود بی خبر هستند.
در این کتاب، برخی از رفتارهای قاضی داگلاس، مانند ترک زودرس بیمارستان برخلاف اندرزهای پزشکان، سرباز زدن از استعفا از مقامش در دیوان عالی ایالات متحده و بعد انکار استعفا و کُری خواندن های او برای ورزشکاران حرفه ای تیم فوتبال واشنگتن، به عنوان نشانه های بیماری آنوزوگنوزی و عدم درک او از درد و اختلال هیجانی او برشمرده شده است.
اما اگر با قاضی داگلاس آشنا باشید و سرگذشت او را خوانده باشید، شاید قضاوت متفاوتی به ذهن شما برسد. با اتفاقاتی در کودکی و جوانی او رو به رو می شوید که همه این رفتارهای او پس از بیماری را توجیه می کنند و اصلا حکایت از عدم اطلاع او از وضعیت وخیمش یا ضعف در قوای استدلال و تصمیم گیری او نیست، بلکه دقیقا برخلاف نظر نویسنده کتاب نشانه خوش مشربی و ثبات حکیمانه او است!
غلبه بر بیماری فلج اطفال در کودکی
داگلاس در 16 اکتبر 1898 در شمال غربی مین سوتا در یک خانواده تهیدست به دنیا آمد. او در سال 1904 یعنی هنگامی که بیش از 6 سال نداشت پدر خود را از دست داد. جالب است بدانیم داگلاس در اوان کودکی به بیماری "پولیو" یا فلج اطفال مبتلا شد. به طوری که زندگی خردسالی او توام با رنج و عذاب و محدودیت های ناشی از این بیماری آغاز گردید. پزشک معالجش شانس کمی را برای درمان او پیش بینی کرده بود و مادرش همه روزه ساعت ها متمادی از وقت خود را صرف تنها وسیله درمان او، که ماساژ پاها با محلول آب گرم و نمک بود می کرد.
بیماری ویلیام باعث شد که خانواده او به ایالت واشنگتن نقل مکان کند. به این امید که این نقل مکان در معالجه او موث واقع شود. آنها در شهر کوچکی واقع در مرکز ایالت واشنگتن به نام یاکیما سکونت اختار کردند و مادرش مسوولیت بزرگ کردن ویلیام و دو فرزند دیگرش را به تنهایی به عهده گرفت.
در اینجا بود که ویلیام تصمیم گرفت در مقابل بیماری فلج سر تسلیم فرود نیاورد و با آن مبارزه کند. او برای استفاده از پاهای خود تلاش پیگیری را آغاز کرد. بدین ترتیب که ابتدا در دامنه کوههای کاسیکید شروع به راهپیمایی کرد و هر روز بیش از روز قبل بر مسافت راه پیمایی خود می افزود؛ یعنی سعی می کرد کمی دورتر و کمی سریع تر راه برود تا اینکه پس از مدت ها تلاش، بالاخره موفق شد بر بیماری "پولیو" پیروز شود و مقدار زیادی از وقت خود را در کوههای اطراف به راهپیمایی اختصاص دهد.
جان سخت در تمام ابعاد زندگی و اخذ پذیرش از بهترین دانشگاه های آمریکا
برنامه بدن سازی و ترمیم ساختار فیزیکی ویلیام بر سایر ابعاد زندگی او هم اثر مثبت گذاشت، به طوری که در دوران مدرسه موفقیت هائی کسب کرد. من باب مثال دبیرستان یاکیمی در سالنامه 1916 خود می نویسد: «مراسم فارغ التحصیلی دبیرستان در آن سال خیلی عالی برگزار گردید زیرا ویلیام داگلاس جوان در این مراسم سخنرانی جالبی درباره تمرکز فکر و کفِّ نفس و مهار کردن تمایلات نفسانی ایراد کرد که همه حضار را مجذوب بیانات خود نمود.»
در پاییز همان سال وارد کالج ویتمن در شهر والاوالا شد و همزمان برنامه های کوهنوردی خود را پی گرفت. بعد از فارغ التحصیلی به یاکیما مراجعت کرد و در مدرسه متوسطه محلی به تدریس پرداخت ضمنا در اوقات فراغت خود سری هم به دادگاه ها می زدو به مذاکرات حقوقی گوش فرا می داد تا بتواند مقداری معلومات قضایی کسب کند.
پس از چندی وارد دانشکده حقوق "کمبریج" در نیویورک شد هر چند از "هاروارد" و "کلمبیا" هم پذیرش گرفته بود. جالب است که بدانیم او در تابستان 1922 فقط با 75 دار پولی که در جیب داشت با کاروانی که عازم نیویورک بود به عنوان محافظ یک گله گوسفند دو هزار راسی خود را به دانشکده حقوق کمبریج رساند!
انقیاد وال استریت به قانون
پس از تحصیلات وارد سازمانی به نام "کمیسیون ارز و تضمین" در واشنگتن شد. او در این سازمان به جنگ بانکداران و سرمایه داران وال استریت رفت و با لحنی باورنکردنی در جلسات آنها را مورد عتاب و خطاب قرار می داد. رییس جمهور او را به ریاست این کمیسیون منصوب کرد و او در این جایگاه موفق شد درباره خلافکاری های مالی به خصوص بانک های مهم و با نفوذ و موسسات حق العمل کاری و دلالی تحقیق کند و آنها را به قانون مقید سازد. در واقع این کمیسیون را به یک مرکز تحقیق مالی ارتقا داد.
جوان ترین قاضی دیوان عالی کشور آمریکا تا آن زمان
او از 1939 که به وسیله فرانکلین روزولت به عنوان قاضی دیوان عالی ایالات متحده (Supreme Court of the United States) منصوب شد، تا 1975 که به علت سکته مغزی بازنشسته شد، جوان ترین عضو تا آن زمان و دارای طولانی ترین مدت اشتغال در آن، تا آن زمان بود. داگلاس یک قاضی استثنایی بود؛ چون هیچ قاضی دیگری پیدا نشد که مثل او خارج از چارچوب های قضایی خود را درگیر نماید. بسیار سریع تصمیم می گرفت و به ندرت در تصمیمات خود تردید می کرد.
او در عین حال یکی از منتقدان صریح سیاست خارجی آمریکا در زمان خود بود. هیچ گاه از اینکه اشتباهات و غفلت های سیاست خارجی آمریکا را در نوشته های خود بر ملا کند تردیدی به خود راه نمی داد و اغلب این کار او باعث عصبانیت و نگرانی مقامات وزارت خارجه می گردید.
ایشان در سال 1949 سفری هم به ایران داشت که خاطراتش را نوشت و منتشر کرد. این خاطرات با عنوان "سرزمین شگفت انگیز و مردمی مهربان و دوست داشتنی" به وسیله آقای فریدون سنجری به فارسی ترجمه و در سال 1377 به وسیله انتشارات گوتنبرگ در ایران منتشر شده است. تصویری از ملاقات او با دکتر محمد مصدق در سفر ایشان به نیویورک در 1951 منتشر شده است.
برداشت متفاوت با داماسیو
حالا با شناختی که از شخصیت این قاضی برجسته دیوان عالی ایالات متحده پیدا کرده اید چه اندازه قضاوت های آقای داماسیو درباره رفتارهای او پس از سکته در نیمکره راست مغز، نشان دهنده تغییر شخصیت و اختلال در تصمیم گیری یا عدم اطلاع از درد و بیماری اوست؟
او در کودکی از پس بیماری سختی چون فلج اطفال برآمد، با اسب و گاری خود را به دانشکده حقوق کمبریج در نیویورک رساند، و با صراحت و سخت کوشی بانکداران و دلالان ذی نفوذ وال استریت را مقید به قانون کرد. همیشه انسان منتقد و جسوری بود. چه اندازه می توان تن ندادن او به سکته و ناتوانی های ناشی از آن را به اختلال آنزوگنوزی و عدم درک از بیماری و درد دانست و چه اندازه می توان آن را ادامه همان شخصیتی دانست که سال ها همه از او دیده بودند؟
شاید اطلاعات داماسیو از مورد قاضی داگلاس بیشتر از آنی باشد که مختصر و سر بسته در کتاب خود آورده است. مثلا او می گوید «وقتی که داگلاس قراردادهای اجتماعی را با قضات دیگر و کارمندان دیوان عالی زیر پا گذاشت، مسائل بدتری پیش آمدند.» شاید پس از دانستن تمام آن مسائل بد، ما نیز با داماسیو هم عقیده شویم. ولی یک نکته را نباید فراموش کنیم هر مورد پزشکی مانند تمامی مسائل این جهان، جوانب مختلفی دارد و قابل برداشت ها و تفاسیر مختلف از زوایای متفاوت است. شاید یک نکته مهم مانند پیشینه شخصیتی خیلی خاص بیمار، از ذهن یک محقق برجسته عصب شناسی مانند آنتونیو داماسیو نیز مغفول مانده باشد.
منابع:
آنتونیو داماسیو، خطای دکارت (هیجان، استدلال و مغز انسان)، ترجمه تقی کیمیایی اسدی، تهران: نشر نگاه معاصر، 1393، چاپ سوم.
ویلیام او داگلاس، سرزمین شگفت انگیز و مردمی مهربان و دوست داشتنی، ترجمه فریدون سنجری، تهران: انتشارات گوتنبرگ، 1377، چاپ اول.