پنجشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۳ , 14 Nov 2024
چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۲ ساعت ۲۱:۴۲
کد مطلب : 409356
منبع : کانال جواد کاشی

دین، روحانیت و اغواگری انقلاب

پروژه ایران : محمدجواد غلامرضا کاشی، استاد علوم سیاسی در یادداشتی نوشت: «روحانیت با پیروزی انقلاب به میدان پرمخاطره یک آزمون تاریخی قدم گذاشت: پیوند میان معنویت و سلطه سیاسی. امروز نتایج این آزمون هویدا گشته و در ترسیم سرنوشت سیاسی نقش‌آفرین خواهد بود.»
محمدجواد غلامرضا کاشی، استاد علوم سیاسی
محمدجواد غلامرضا کاشی، استاد علوم سیاسی
به گزارش پروژه ایران، در ادامه‌ی یادداشت این عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی آمده است: «روحانیت با پیروزی انقلاب به میدان پرمخاطره یک آزمون تاریخی قدم گذاشت: پیوند میان معنویت و سلطه سیاسی. امروز نتایج این آزمون هویدا گشته و در ترسیم سرنوشت سیاسی نقش‌آفرین خواهد بود.   

لیبرالیسم سیاسی بر جدایی قلمرو سیاست از امر معنوی استوار شده است. اما هم در نظر و هم در عمل، سودای این پیوند وجود داشته است. دولت مدرن در اروپا حاصل عقب نشینی کلیسا از سازمان سیاسی بود. 

رویدادهای سیاسی، آثار بزرگ فیلسوفان مغرب زمین و فرهنگ مردم غرب، دست در دست هم دادند تا به نحوی تازه سازمان قدرت را با الگویی تازه از معنویت آشتی دهند. هابز دولت مدرن را لویاتان یا خدای میرا نامید. فرض بر این است که فرد هبوط کرده به زمین، الوهیت مبتنی بر وجود خداوند را از دست داده و با همیاری دیگران تلاش می کند  یک الوهیت تصنعی بنا کند. دولت الوهیت تصنعی و انسان ساخت است. باید آن را پاس داشت و به مثابه خدای روی زمین آن را محترم شمرد. روسو اراده عمومی را جانشین الوهیت از دست رفته کرد. از یک دین مدنی سخن گفت و سازمان سیاسی را به یک بارگاه قدسی تشبیه کرد. قوانین جانشین شریعت شدند و صدای مردم به مثابه صدای خداوند دائر مدار حیات سیاسی شد. 

سلطه مشروع به شرط جمع میان معنویت و سلطه اقتدار آفرین است. این اتفاق در مغرب زمین نیز چندان نپایید. در قرن نوزده با ظهور ناسیونالیسم و شکل‌گیری دولت ملت‌ها به اوج خود رسید اما تا نیمه‌های قرن بیستم بیشتر دوام نیاورد.    

در ایران اما دولت مدرن نتوانست سلطه را با معنویت جمع کند. از مشروطه به اینسو، با دو قطب مواجه بودیم: اول پادشاه که امکان اعمال سلطه داشت اما بهره‌ای از معنویت نداشت دوم روحانیون که واجد معنویت بودند اما امکان اعمال سلطه دست‌کم به شکل سیاسی آن را نداشتند. 

روحانیون دهه‌های متمادی، پناهگاه معنوی مردم شدند. توسعه بی‌توازن و شتاب‌ناک دوران پهلوی، گرداگرد روحانیون هاله‌ای از معنویت و اصالت نقش زد. مساجد و حسینه‌ها مثل بناهایی امن در طوفان بلا به مردم پناه می‌دادند. روحانیون در جایگاه قدیس نشسته بودند. آنها در متن زندگی مردم حاضر بودند و تکاپوهای روزمره آنها را با حس معنوی توام می‌کردند. اغلب بی‌اعتنا به سیاست بودند، از حوادث روزمره جهان مادی بی‌خبر بودند. 

دقیقاً همین ویژگی آنها را نزد مردم به کانون‌های معنویت تبدیل کرده بود. ظهور اسلام سیاسی ذهنیت جمعی مردم ما را از اواخر دهه 30 تحت تاثیر قرار داد. رویای پیوند میان سلطه و معنویت جان گرفت. این رویا تنها منحصر به مخالفین نظام پهلوی نبود. از اوایل دهه پنجاه مشاوران دربار نیز تلاش کردند این امکان را بیازمایند. انقلاب اما آزمون این امکان را به مخالفین و بخصوص به روحانیت سپرد. 

حاصل این آزمون پس از چهل و اندی سال نشان می‌دهد پیوند میان معنویت و سلطه سیاسی در این دیار ناممکن است. چهره کاریزماتیک آیه‌الله خمینی برای مدت معدود این امکان را به وجود آورد، اما تاریخ نشان داد سلطه سیاسی در این دیار معنویت‌پذیر نیست. سازمان سلطه معنویت زداست. امر معنوی را دود می‌کند به هوا می‌فرستد. 

تاریخ اغواگر بود. آزمون شگفتی پیش پای روحانیت و مردم قرار داده بود. معدود روحانیونی متوجه وجه اغواگر تاریخ شدند. آیه‌الله منتظری در این شمار بود. آنها با شعار لزوم استقلال روحانیت سعی کردند پای از این اغوای پرمخاطره تاریخی بیرون بکشند و خود و نظام روحانیت را نجات دهند. اما موفق نشدند. روحانیت خود و تا حد فراوانی دین را به خواست سلطه سیاسی سپرد و از ایفای نقش به مثابه کانون معنویت عاری از سلطه بازماند.

امروز با یک قدرت سیاسی نیرومند مواجهیم که دست‌اش از معنویت تهی است و مردمانی که در آشوب حوادث و قدرت بلامنازع سیاسی، پناهگاهی برای کسب معنا و معنویت ندارند.»
گزارشگر : تحریریه پروژه ایران
https://theiranproject.com/vdceno8epjh87xi.b9bj.html
نام شما
آدرس ايميل شما