پروژه ایران : چند قسمت از سریال «در انتهای شب» منتشر شده که حاشیههایی هم در پی داشته است، کنار دیالوگنویسیهای ضعیف و بعضاً استفاده از الفاظ رکیک، در اجرا هم چندان موفق نبوده است.
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران،خبری آمد که «در انتهای شب» توسط سازمان تنظیم مقررات صوت و تصویر فراگیر (ساترا) یک تغییر در سکانسهای خودش ایجاد کرد، البته این اتفاق پس از انتشار به وجود آمد.
ماجرا از این قرار است که یک سکانس (حرکات موزون نامتعارف) از قسمت سوم سریال «در انتهای شب» پس از آنکه در روزهای گذشته وایرال شد، حذف شد.
در این سکانس احساسی و متأثرکننده با حضور پیروزفر و برومند، این دو بازیگر نقش پسر و مادری را بازی میکنند که مادر مبتلا به آلزایمر است و در خانه سالمندان نگهداری میشود؛ بهنظر میرسد درج برخی عناوین روی این سکانس هنگام انتشار در فضای مجازی، بر حذف این لحظات از سریال تأثیر داشته باشد.
فارغ از هر نکته دیگری که در ادامه به نقد این سریال در شکل و ساختار خواهیم پرداخت؛ اگر نظارت پیشینی در ساترا شکل بگیرد حتماً این اصلاحات قبل از انتشار ایجاد میشود که نه برای مخاطب و نه برای پلتفرم پخشکننده دچار حاشیه نشود.
ما در همین چند روز گذشته بارها با این تیتر در رسانهها مواجه شدیم؛ "این سکانس یا این صحنه در فلان برنامه و سریال خانگی حذف شده است"؛ حتی بهتعبیر مسئولین ساترا بعضاً پلتفرمها همراهی کردند پیش از انتشار آن اصلاحیههای اعلامشده را اعمال کردند و برخی هم بهخاطر بیتوجهی سعی کردهاند با حاشیه برنامه خودشان را نمایان کنند.
البته مخاطب امروز حتماً بهدنبال کیفیت و سلامت برنامهها و سریالهاست؛ بنابراین استفاده ابزاری از چهرهها و حاشیهها برای بهتر دیدهشدن آثار نمایشی در شبکه نمایش خانگی را باید منتفی دانست، چون مخاطبِ امروز هم سختگیر است و هم دستِ بازی برای انتخاب آثار دارد.
بنابراین توصیهای که میتوان به سریالسازان، برنامهسازان و صاحبان پلتفرمها کرد به فکر محتوای سالم باشند و با حاشیهسازی تنها به فکر کسب درآمد خودشان نباشند.
اما «در انتهای شب» چیست، چه نقاط ضعف و قوتی دارد؟ مینیسریال 9قسمتی است که پارسا پیروزفر و هدی زینالعابدین در نقشهای اصلی حضور دارند و آیدا پناهنده کارگردان شناختهشده آن را برای فیلمنت ساخته است. پناهنده به فیلمهای زنانه شناخته میشود و بعد از تینا پاکروان که «خاتون» را کار کرد جزو معدود زنان فیلمسازی است که پا به شبکه نمایش خانگی گذاشته است.
داستان سریال یک زوج هنرخوانده سرخورده (پارسا پیروزفر و هدی زینالعابدین) را روایت میکند که پسری مبتلا به بیشفعالی دارند؛ از مشکل مالی رنج میبرند و به همین دلیل و برخی از دلایل دیگر از هم جدا میشوند، در واقع کارگردان حرف از یک فروپاشی خانوادگی میزند.
در سریال میبینیم ماهی که نقش آن را هدی زینالعابدین بازی میکند با یک اختلاف سنی دهساله همسر استاد خودش در دانشگاه که بهنام است، میشود. پارسا پیروزفر که این نقش را بازی میکند تداعیکننده همان ماجرای شیفتگی شاگرد و استاد است که بارها دربارهاش صحبت شده است، اما استاد دانشگاه دیروز، نه هنرمند شده و نه توانسته است در فضای کارمندی به موفقیت خاصی دست پیدا کند، همسر او «ماهی» هم از فضای کارمندی خودش ابراز نارضایتی میکند.
قصه بر سر این سردی روابط زناشویی و نمایش مواجهه پدر و مادر با فرزند پردردسر و رفتوآمد از پردیس به تهران و بقیه معضلاتی است که به نمایش درمیآید. اگر به شکل روایی سریال بپردازیم قصه با یک پراکندگی پیش میرود؛ گرهی از معما باز میکند فضا را بهسمت کمدی میبرد. اگر از این مقوله بگذریم، اجرای ضعیف سکانسهایی که روایتگر خردهروایتهای داستاناند کاملاً خودش را نشان میدهد، حتی بعضاً کاری از دست بازیگران شاخصی همچون «پارسا پیروزفر» در برخی صحنهها بر نیامده است.
کنار این درنیامدنها و ضعف در شخصیتپردازی، باید عدمشکلگیری درام را هم به آن اضافه کرد، چرا که برای مخاطب خیلی سخت است پارسا پیروزفر را در قامت یک مرد بیچاره فلکزده باور کند، آن خشمها و از کوره دررفتنها خیلی اغراقشده و اگزجرهاند.
شخصیتپردازی، بازیگیری، کارگردانی و گریم و طراحی لباس باید طوری باشد که ما بتوانیم او را باور کنیم. بهنامِ داستان را که پارسا پیروزفر آن را بازی کرده است یک کارمند بهستوهآمده در داستان نمیبینیم یا آن مردی که ماهی توصیفش میکند. شاید بعضاً انتخاب خط داستانی عاشقانه آیدا پناهنده هم بهخاطر دست به گریبان شدن برخی آدرسهای ملودرامی کلیشهای همان حرفهای همیشگی را برای مخاطبان تکرار کند و حرف تازهای نداشته باشد. در حالی که سازندگان ادعای روشنفکری و معرفی یک زوج متفاوت را دارند، تا اینجا که همچنین اتفاقی نیفتاده است.
حتی در نمایش رفتار دیکتاتوری پدرِ داستان که علیرضا داوودنژاد آن را بازی میکند، سازنده موفق نبوده است، زیرا بهجز چند دیالوگ متحجرانه به دخترش (ماهی) و یک سیلی چیزی ندیدهایم و اصلاً این دیکتاتوریِ مورد ادعا را هم نمیتواند ثابت کند.
اگرچه بهنظر میرسد پناهنده کارگردان سریال بهدنبال این است که معضل زندگی در عصر شبکههای اجتماعی و بازی ویدئویی و فیلمهای ابرقهرمانی و بچهای که بهخاطر مصرف اینها دچار اختلالاتی میشود به نمایش بگذارد، زیرا بسیاری از روانشناسان اعتقاد دارند فعالیت بیش از حد کودکان در بازیهای ویدئویی و تماشای صرف فیلمها و انیمیشنها، آنها را به عدمتمرکز و اصطلاحاً بیشفعالی مبتلا میکند، یا اگر به این معضلات دچار باشند این اختلالات را گسترش بیشتری میدهد.
بهنظر میرسد مشکل این سریال در فقدان کارشناس خوب مسائل خانواده و روانشناس کودک خلاصه شده است که هم در اجرا نتوانسته است اهداف خوب سازندگان را به سرمنزل برساند و هم در اجرا و شخصیتپردازی شاهد این توفیق در جریان انتشار سریال نبودهایم. اگرچه آیدا پناهنده در جریان ساخت فیلمهای خود تلاش کرده است رابطههای عاشقانه را آنگونه که هستند روایت کند اما با اینکه در شبکه نمایش خانگی پا را از مرزها فراتر هم میگذارد نمیتواند عمل عاشقانه را به نمایش بگذارد.
از این نقاط ضعف در اجرا و دیالوگنویسی بگذریم، مانور تبلیغاتی سریالهای جدید هم در نوع خودش جالب است. «افعی تهران» با فضای فیلمسازی و کارگردانی به اختلالات روانی میپردازد و «در انتهای شب» هم با اشاره به پشتپرده فضای هنرهای تجسمی؛ باید دید این شگرد جدید هم صرفاً برای استفاده ابزاری و مانور تبلیغاتی است و یا اینکه سازندگان سریالها با دغدغه وارد پشتپرده مشاغل و ارتباطات هنری میشوند و خط داستانیشان را برمیگزینند.
اما اگر بخواهیم اشارهای هم به نقاط قوت سریال داشته باشیم اشاره به معضل اختلالات روانی در کودک و بزرگسال و شروع قصه با روایت غیرخطی را باید جزو اتفاقات خوب این سریال عنوان کرد و همچنین حضور خود آیدا پناهنده را بهعنوان یک فیلمساز زن در شبکه نمایش خانگی به فال نیک گرفت.