شنبه ۳۱ شهريور ۱۴۰۳ , 21 Sep 2024
سه شنبه ۸ خرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۴:۲۹
کد مطلب : 422361

گفت‌وگو با نویسنده کتاب «مي‌نويسم، پس هستم!»

پروژه ایران : در عصر فراگير شدن رسانه دوربين و رسانه،ئاکو جليليان(عباس) با خبرنگاران و رسانه‌ها ميانه‌اي ندارد، چنانکه پيدا کردن عکسي مناسب براي اين مصاحبه در اينترنت ميسر نشد. او تا كنون با هيچ خبرنگار و رسانه‌اي ملاقات و مصاحبه مطبوعاتي نداشته است. اينک اما در نخستين گفت و گوي مطبوعاتي‌اش به سوالات سيروان پاسخ داده است.
کتاب «مي‌نويسم، پس هستم!»
کتاب «مي‌نويسم، پس هستم!»
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، براي انجام ماموريتي مطبوعاتي در کرمانشاه، کسي را مي‌جويم که جالبي وجديت جواني و البته ميانسالي‌اش را رسانه‌اي کنم. از رهگذران پرسم، من نام و نشان او؛ مردي ميان سال- – که در تصورم هنوز جوان است- با لباس کارگري، چهره‌اي خسته و به هم ريخته از آميختگي خاک و عرق جبين در خانه‌اي دو رافتاده از شهر. نشاني را خود اين گونه داده بود. دقيقا آنچه که شنيدم و مي‌پنداشتم درست از آب در آمد. تنها، کمي محاشنش به سپيدي ميل داشت و چشمانش در مقابل آفتاب متمايل به غروب، کوچک و کم سو مي‌نمود. موهايش بيشتر از آنچه فکر کردم ريخته و عبور از جواني را گزارش مي‌كرد. مسير دسترسي به او براي افرادي که نخستين بار از آن مسير مي‌گذرند، بي گمان دلهره آور است. کوههاي کهنه و باران زده آجر، لوکيشن فيلمهاي خاص را در ذهن تداعي مي کنند. خود را در کنار روستايي دور افتاده در حاشيه شهر يافته بودم؛ جايي که خانه‌اي محقر و متروکه، در حال بازسازي بود. بزرگمرد همينجاست! سلام و احوالپرسي که رد و بدل شد، به داخل حياط به هم ريخته و بي ريخت هدايت شدم. انارهاي سرخ پوست و آب نخورده بر تنه درخت در امتداد ديوار دراز خودنمايي مي‌کردند. به تعارف ميزبان، سرپايي انار خورديم که سهم مرغان از آن کمتر از ما نبود؛ احاطه‌مان کرده بودند، حياط نامنظم را به دنبال ما، مي‌پاييدند و در نشستن بر روي صندلي‌هاي کهنه‌اي که آدمي از آنها اکراه داشت، تعارفي نداشتند!دو ساعت بالاي سر آقاي ميزبان ايستادم و از هر دري سخن گفتيم، مگر از گفت و گوي مطبوعاتي! نمي‌دانست علاوه بر ديدار، مصاحبه هم مي@خواهم و نگفته‌ام. خورشيد سرخ مي‌نمود و هوا به تاريکي تمايل داشت که گفتم: ديدار سعادت است و مصاحبه مطبوعاتي سعادتي والاتر! شوکه شد و از کار بر حذرم داشت و نهيب زد که اهل گفتن نيست و تنها براي بودن، مي‌نويسد! همزمان که او با استادي تمام کار سيمانکاري کف اتاق را با کمک چندکارگر ديگر- دو ياريگرش در موضوع اين مصاحبه- انجام مي داد، از جمله داستان خانه بي د‌رب و پنجره" کامصطفي" نمک سخنانمان بود. از هر حرکتش عکس مي‌گرفتم و از کار من خنده‌اش گرفته بود و که عکس مرا مي‌خواهي چکار..؟! گرفتن عکس و مهمتر از آن، انجام گفت و گويي مطبوعاتي برايم ضروري بود و گرنه ماموريت مطبوعاتي‌ام معنايي نداشت. بايد مصاحبه را تمام مي‌کردم و پيشنهادش را براي موکول کردن به وقتي ديگر را بي پاسخ مي‌گذاشتم. از او انکار و از من اصرار! ناچار بايد ورق آخر را براي رضايت گرفتن رو مي‌کردم. دوستي 10 ساله و بلکه بيشتر را به مدد آوردم. پس نتوانست " نه" بگويد و دم فرو بست و سخن نگفت تا سخن گفته و مصاحبه آغاز شده باشد. سخن براي گفتن فراوان و جايي براي نشستن نبود. هر دو به داخل خودرو هدايت شديم. قرارمان 20 دقيقه شد، اما مصاحبه كه پايان يافت، هوا تاريک شده بود.
 23  آذر 1349 در ميان کردان زنگنه ا‌ز مادر زاده شد. خيلي زود با زبان و ادبيات مادري آشنا شد و ضرورت مکتوب کردن اين زبان رهايش نمي‌کرد. برغم جواني ، روزگاري را با مجلات تاريخ ساز و اثرگذار "ئاوينه" و "سروه" سپري کرده و سالهاي نه چندان دور به همراه مرحوم دايي‌اش کيوسک مطبوعاتي مشهور به " دکه دورميدان" در اسلام آباد غرب را پاتوق کردي گويان و کردي پژوهان کرده بودند. دو بار به ديدار ماموستا هژار رفته و از نزديک زندگي و کارهايش را ديده است. پروژه اوليه او قرار بود بخشي از فرهنگ "هنبانه بورينه" باشد که نشد و سر انجام در گامهاي تکميلي با عنوان "فرهنگ باشور"- ويژه واژگان زبان کردي کلهري- انتشار يافت. " ئاگر مه‌لوچ" و "ره‌نگامه" و "زرينه و سيمينه" و" گنجينه گويش‌هاي ايران" و ... را از دم قلم گذراند و تحقيقات او همچنان در حوزه زبان و ادبيات کردي ادامه دارد. او با کتاب "فرهنگ باشور" نامي شد، اما آنچه که اين روزها نام او را بيشتر از موضوعي نامي و در رسانه‌ها مطرح کرده، انتشار خبر و تصويري از جلد اوليه فرهنگ تفسيري و مشروح واژگان کردي - كردى - فارسي - انگليسي با نام "کورديکا" است؛ پروژه‌اي عظيم که فعاليت تيمي بزرگ يا لشکري يک نفره چون او را مي‌طلبد. عمر پژوهشگري‌اش را پاي اين نهال گذاشته، نهال به جواني و خود به ميانسالي رسيده است. باغبان کورديکا اميد دارد پيش از پيري و کهنسالي خود، شکوفايي درختش را ببيند و درسايه اش آرام گيرد. تنها حروف الف تا جيم اين فرهنگ، شامل هفت مجلد است و پايان آن به حدود 35 مجلد و بيشتر از 370 هزار واژه مي رسد و دست کم سه سال ديگر وقت لازم دارد. جالب اينکه پروژه او به اينجا ختم نمي‌شود. اينها فقط بخش واژگان کورديکاست. بعد از اتمام اين بخش، نويسنده در نظر دارد بخش جغرافيا و فرهنگ را نيز آغاز کند و براي اين کار حدود 2700 سفرنامه را آرشيو کرده است. شگفتي و بزرگي کار و زندگي‌اش و داستانهاي نگفته‌اش زيبا و شنيدني است. در عصر فراگير شدن رسانه دوربين و رسانه، با خبرنگاران و رسانه‌ها ميانه‌اي ندارد، چنانکه پيدا کردن عکسي مناسب براي اين مصاحبه در اينترنت ميسر نشد. او تا كنون با هيچ خبرنگار و رسانه‌اي ملاقات و مصاحبه مطبوعاتي نداشته است. اينک اما ئاکو جليليان(عباس) در نخستين گفت و گوي مطبوعاتي‌اش به سوالات سيروان پاسخ داده است

* از کجا شروع کنيم؟
_ من چه مي دانم، شما خبرنگارید!
* اگر موافقید از واژه ي ئاکو شروع کنيم. در جغرافياي فرهنگی کردهاي کلهر، ظاهرا مرسوم نيست- یا دست کم من نشنیده ام- که نام ئاکو را براي فرزندانشان انتخاب کنند.
_آره، تقریبا !

* خب،  شما چگونه ئاکو نام گرفتیتد؟ معنایش چیست؟
- ئاکو، در حقیقت نامی لکي به معناي بلندي تپه مانند است. ئاسو و ئاکو هم معني هستند روستايي که من در آن متولد شدم، سرچم نام دارد؛ از توابع هليلان که از نظر اداری بخش زنگنه نشين در شهرستان شيروان- چرداول(سیروان) شهرستان ايلام است که حدود 15-20 روستا را شامل می شود. منطقه يا آبادي زادگاه من، در واقع مرتع پدربزرگم بوده که سرچم نام دارد، اما به بلنديهاي کوه که روستا برآن واقع شده، ئاکو مي گويند. فلسفه و مناسبت نام گذاری نام من هم همین است.

* انتخاب نام ئاکو براي کودکان در آن منطقه مرسوم بوده ؟
- در ميان کردان لک هست. يکي دو مورد ديگر هم ديده ام.

* برغم استثنایی بودنش، از نظر شما بومي است؟
-  بله در ميان کردها چنين نامي وجود دارد. در ميان کردهاي سوراني و کرمانجي هم زیاد داريم.

* در خانواده شما کسي فعاليت ادبی داشته يا دارد؟
- بله ، برادر کوچکم در رشته ادبيات تا سطح کارشناسی تحصیل کرده و در خلوت در زمینه شعر فعاليت دارد. برادر ديگرم -که دندانپزشک است - خيلي به ادبیات کردی علاقه دارد. چنانکه مي توانم بگويم که کمتر کتابی کردي زبان نيست که نداشته باشد. تقريبا در خانواده ما کردي خواني مرسوم است.

*این اشتیاق ريشه در کجا دارد؟ مثلا مرحوم پدر شما برايتان داستان يا متل و شعر کردي مي خواند؟
- تا بخواهید، بله!

* از بيرون شما را از شما اهالي اسلام آباد غرب در استان کرمانشاه مي شناسند. چه نسبتي با اين شهر دارين؟
- روستای پدر و پدر پدربزرگم قلعه هرسم در حدود 20 تا 25 کيلومتري اسلام آباد غرب قرار دارد. می توان گفت که روستای سرچم سکونت گاه ييلاقي ما بوده است. سال 1350 به شهر اسلام آباد غرب کوچ کرديم و همينجا ماندگار شدیم.
* الان خودتان را اسلام آبادی مي دانيد يا ایلامي؟
- والله من خودم را کُرد مي دانم.

* خیلی خب! کمی هم از درس و مشق بگویید. ظاهرا شما دانشگاه را هم در نيمه رها کرديد؟
-  تا ديپلم تجربي درس خواندم. در دانشگاه هم انفورماتيک ادامه دادم که سه ماه بیشتر دوام نداشت. اخراج شدم!
 
*سال چند؟
- 1368 و يک سال بعد هم رفتم خدمت سربازي.
 
* نمی خواهم به چرایی آن داستان – احتمالا مساله دار – ورود کنیم، بلکه بتوانیم تمام حرفهایتان را بدون برخوردن به سانسور و محدودیت حقوقی منتشر کنیم. فقط بگویید آیا به صورت جدي در دانشگاه ادبيات کردي آشنا شديد؟
-  نه ! سال 1361 مرحوم دايي ام – هوشنگ رشيدي- خبرنگار روزنامه کيهان در اسلام آباد غرب بود. سال 1361 که مجله سروه چاپ شد، نماينده توزيع مجله کردي سروه و ئاوينه بود. خود من هم مدتي با ئاوينه کار مي کردم.

*در چه حوزه اي؟
 - بيشتر کارهاي ويراستاري چند نفري ديگر هم بودند از جمله دو سه نفر از ايلام، کامران محمد رحيمي، آقاي زيني وند بيشتر مطالبي که از منطقه ما چاپ مي شد به انتخاب ما بود.

* در قالب بخش "پيک بيستون" منتشر مي شد؟
- نه . بعد از تولد پيک بيستون ما ديگر نمانديم. پيک بيستون قرار بود شامل لهجه هاي کردي منطقه کرمانشاه و ايلام باشد. آن موقع آقاي چاوشي در ئاوینه موثر بود. ايشان خيلي مخالفت می کرد. مي گفت بايد حتما فارسي باشد. از امثال آقاي دکتر کزازي و پرتو کرماشانی هم دعوت کردند. اينها بيشتر طرفدار زبان فارسي بودند. ما هم این رویه را دوست نداشتيم و کنار کشيديم. اما تا سالهاي 3 - 72 نمايندگي توزيع سروه را همچنان داشتيم.

* مي توانيم بگوييم که اولين جرقه هاي حرفه اي زبان مادري و ادبيات کردي توسط سروه در درون شما روشن شد؟
- بله

* خودتان را فرزند سروه مي دانيد؟
- دقيقا ! در اسلام آباد در آن زمان هم يک فضاي کردي حاکم بود، اما نه به صورت نوشتاري و فعاليت جدی ادبي. در واقع نشریه سروه بر افراد زيادي اثر گذاشت. نکته جالبي خدمت شما عرض کنم. سروه در شهر اسلام آباد غرب 200 نسخه فروش داشت. به نظرم در سنندج 50 نسخه فروش نداشت. مردم خيلي علاقمند بودند. هر چند که به زبان خود ما هم هيچ مطلبي نمي نوشتند، اما همينکه به زبان کردي بود و امثال ماموستا هه ژار در آن قلم مي زدند، جالب بود. هژار براي ما - چه جور بگويم- اسطوره بود!
 
 * رسم الخط کردي را از کجا آموزش ديديد- چون مي دانيم تا همين چند سال پيش اشعار کردي در این منطقه با رسم الخط فارسي نوشته مي شد.
- دايي‌ام به ما مي آموخت که خواندن متون کردي چه جور است. ما هم مرتب در دکه ي مطبوعاتي دور ميدان مرکزی شهر کتاب کردي عرضه مي کرديم.

* چه کساني در آن زمان در اسلام آباد غرب با آن دکه و مجله سروه رفت و آمد داشتند؟
- زياد بودند. يادش بخير فرهاد عزيزي بود که الان در کانادا زندگي مي کند. فريدون قنبرويسي بود. عبدالله عفتي بود چند نفر ديگر هم بودند.
 
*ظاهرا اولين کتابي هم که منتشر کرديد، فرهنگ واژگان زبان کردي بود...
 - بله ، اولين کتاب من "فرهنگ باشور" بود. سال 1367 نوشتن اين کتاب را آغاز کردم. البته به صورت جسته و گريخته نه جدي. در سال 1369 که  فرهنگ لغت "هه‌نبانه بورينه "اثر ماموستا هژار چاپ می شد، ما حدود 15 تا 20 هزار واژه جمع کرده بوديم. قرار بود به هه‌نبانه بورينه اضافه شود، اما مرحوم ماموستا هژار فوت کرد و واژگان ما عملا بلااستفاده ماند. دايي‌ام گفت خودمان در قالب فرهنگ لغت جداگانه منتشر کنيم.

* ماموستا هژار مخالف بود این مجموعه در قالب هنبانه بورينه منتشر شود؟
- نه. من دو بار خدمت ماموستا هژار رسيدم. بار اول که به دیدنش رفتم، داشتند ويراستاري مي کردند. به عبارتی فايل هه‌نبانه بورينه بسته شده بود . حتی اگر انتشارات صلاح الدين ايوبي بخش الف تاسين اين فرهنگ را در سال 1365 - اگر اشتباه نکنم- چاپ کرده بود. . هنبانه بورينه در حقيقت ترجمه فرهنگ معين بود. چون ما هم ديديم خيلي از واژگان منطقه ما در آن نيست، گفتيم [جهت تکمیل] واژگان را جمع آوري کنيم. اما فايل هه‌نبانه بورينه بسته شده بود و عملا سال 1369 با اين شکل و محتوای فعلی چاپ شد. تقريبا 11 سال طول کشيد که کتاب ما هم در قالب در " فرهنگ باشور"تمام شد؛ فرهنگ يک جلدي که در قالب همان فرم و قواره هه‌نبانه بورينه منتشر شد.
 
* جالب که چند نشر متفاوت در چاپ فرهنگ باشور با شما همکاری کردند.
-  سري اول را انتشارات آراس در اربيل (هه ولير) کتاب را چاپ کرد، بعدها هم انتشارات پرسمان.
 
* به نظرم توزيع مناسبي هم نداشت. حتي افراد زيادي در مناطق کردنشين که در حوزه ادبيات کردي و بعضا فرهنگ قوميتي کار مي کنند، موفق نشدند اثر را ببينند.
 -  ببينيد، شايد خوب نباشد که من يک سري مسايل را مطرح کنم .همين الان هم جريان ادبيت کردي به کرمانشاه و ايلام بهايي نمي دهد. اين واقعيت است.
 
* منظور شما تشکيلات رسمي است؟ مثلا دانشگاه کردستان ...؟
- اصلا فقط نزديک به يک سال و هشت ماه منتظر مجوز ماندم. در حالي که موضوع مهمي نبود که مجوز را به تاخير بياندازند.
 
* فرهنگ باشور چند واژه را شامل می شود؟
- حدود 890 صفحه و 47 هزار واژه است.
 
*  تقريبا يک فرهنگ لغت معمولي.
- عرض کردم ما دقيقا براساس هنبانه بورينه و همان شکل و شمايل کار کرديم. آن زمان کار خیلی سختی بود. در اين منطقه اساسا کسي به حروفچيني به زبان کردي آشنا نبود.
 
* شما به کي متوسل شديد؟
- در مدت زمان حدود 20 ماه خودم حروفچيني کردم.
 
چه کسی تخته کلید رایانه ای برای زبان کردي کلهري طراح کرد؟  به هرحال چنانکه گفتید،آن زمان امکانات فنی خيلي کمتر از امروز بود و مشخصا برخي حروف مخصوص زبان کردي کلهري بايد در سيستم بازتعريف شود. اين سخت نبود؟
-  خودم رايانه داشتم و با توجه به رشته دانشگاهي‌ام که انفورماتيک بود، کار را انجام مي دادم.  به عنوان مثال ترکیب صداي "ي" و "و" که با شکل قرار گرفتن دو نقطه بر روی "و" نوشته مي شود.
 
* اين حرف البته هم در زبان کردي مناطقي از کردستان مثل بيجار و دهگلان هم کاربرد دارد.
- تقریبا فقط کردهاي سوران استفاده نمی کنند. نزد همه کردها کاربرد دارد؛ حتي کرمانج ها.
 
* شما کتاب را هم ميان مراجع دانشگاهي توزيع نکرديد؟
- نه. تقريبا دو هزار نسخه چاپ کرديم.
* چرا ؟
-  عرض کردم بها نمي دهند. اينکه مي گويم گله مندي تلقي نشود. مثلا دیدیم که فرهنگ فارسي- کردي که در دانشگاه کردستان چاپ و حمايت شد. همين الان فرهنگ لغات فارسي- کردي دارم که فايل تايپي آن هم موجود است. حتي آن را به انجمن "وژين" مريوان دادم . اين فرهنگ 11 هزار صفحه و شامل واژگان ها و معادل کردي آنهاست. پروپوزال آن را هم تحويل دانشگاه کردستان دادم. حتي آن را هم نخواندند. پروپوزال "کوردیکا" را هم به همين دانشگاه کردستان دادم، بازهم نخوانده اند.

* درادامه به کوردیکا می رسیم. اما فعلا مشخص کنیم که تقريبا 15 سالي از انتشار فرهنگ باشور مي گذرد. درست گفتم؟
-  چاپ اول سال 82 در هه ولير(اربیل) بود.

* خودشما الان نگاهي انتقادي به آن داريد؟
-  آره، ناقص است.
 
* کسي هم نقد حرفه اي برآن نوشته است؟
- من که نخوانده ام يا کسي نديده ام که نقد کند. ببينيد، نقد داريم تا نقد. برخي اظهار نظرها را اگر پاسخ ندهيد، بهتر است. مثلا آقاي ايکس گفته‌اند که شما چرا مقدمه اين کتاب را با کردي سوراني نوشته‌ايد؟ خب، برادر! من که 870 صفحه را به زبان کردي کلهري نوشته‌ام. بگذارید 10 صفحه را به زبان کردي سوراني باشد؛ کفر که نمي شود! این يک مورد از نقدها بود. يا مثلا آقاي ايکس که در تمام عمرش کمتر از انگشتان دست واژه جمع کرده ، گفته است: نه، اين کار جالبي نيست! خب جالب مدنظر شما چيست؟! الان اگر بحث مقايسه‌اي را مطرح کنيم، همین هه‌نبانه بورينه براي ما کتابي مقدس به شمار مي‌رود؛ دست کم براي شخص خودم مي‌گويم. اما کل هه‌نبانه بورينه 51 هزار واژه است. جهت اطلاع فقط پنج حرف کورديکا 51 هزار مدخل** است، شرايط فرق مي کند. زماني‌که من شروع به نوشتن فرهنگ باشور کردم، مطمئنم بسياري از اين منتقدان؛ حتي اسم خودشان را نمي توانستند با زبان کردي بنويسند!
بعد از فرهنگ باشور يکسري کتاب خارج از حوزه فرهنگ نويسي منتشر کرديد.
- بعد از فرهنگ باشور؛ کتاب 5 جلدي "زرينه و سيمينه" منتشر کردم که يک جلد از آن متل هاي قديمي منطقه ماست و یک جلد هم چيستان. جلد ديگر به باورها و خرافات اختصاص دارد. یک جلد هم ویژه شعرهاي فولکلور است و جلد پنجم هم نوحه هاي کردي منطقه را شامل مي شود. نوحه‌ها را هنوز در اينجا چاپ نکرده‌ام. خيلي قوي و عالي هم هستند. البته در انتستيتو فرهنگي سليمانيه قبلا چاپ شده اند.

* چند مجموعه داستان کوتاه هم منتشر کرديد. من "ئاگر ملوچ" را شنیده ام و توفیق یارم شد که"ره نگامه" را هم بخوانم.
- "ره نگامه" مجموعه داستان کوتاه است و بعد از آن هم رمان "ئاگر مه لوچ" منتشر کردم. بعد کتاب "تا ريکخانه" را نوشتم.
 
* تاریکخانه را نديده‌ام. موضوعش چيست؟
- نام کردي تمام روستاهاي استان کرمانشاه است. اینکه با چه لهجه و گويشي سخن مي گويند. چه آئين و مکان باستاني دارند و چ اشخاص معتبري دارند. به صورت کلي مورفورلوژي روستا را بررسي کرده ايم. هفت سال روي اين کتاب کار کردم.

* نبايد منتشر شده باشد.
 - نه. نکته اي هم يادم رفت بگويم دو کار براي فرهنگستان زبان و ادبيات فارسي انجام داده‌ام که قرار بود سال 1390 چاپ شود. متاسفانه هنوز چاپ نشده است.
 
* با چه موضوع و عنواني؟
 - گنجينه گويش شناسي ايران و گويش شناسي کرمانشاه تقريبا 500 تا 600 صفحه است
* روش کار شما حتما برای نسل جدید جالب باید باشد. از این نظر که چگونه می توانید به همه مطالعه و کار برسید. دقیقا بگویید که منع مطالعاتي شما چيست؟ منابع را همینجا تهيه مي کنيد؟
-  تمام منابع من تحقيقات ميداني است.
 
* در مناطق حضور پيدا مي کنيد.
- بله ، بخاطر اينکه اين روش صحيح تر است. بعد از اتمام اين مرحله تازه وارد مراحل اسنادي و کتابخانه‌اي مي شويم که اگر سندي درباره آن پيدا شود، گردآوري مي کنيم.
 
* اشاره کرديد که فرهنگ ماموستا هه ژار کپي معین است و با فرهنگ باشور اثر خود شما ناقص است. خب "خوه‌ر هه‌لات" اثر کريم کريم پور را چگونه مي‌بينيد؟
- راستش درباره اين فرهنگ چيزي نمي توانم بگويم چون سوء تفاهم خواهد شد.

*بطور کلي راجع به جريان فرهنگ نويسي در مناطق کردنشين چه تحليلي و نظريه‌اي داريد؟
- الان فرهنگهاي علمي (زانستي) باب شده‌اند که من حتی پنج درصد آنها را هم قبول ندارم، چون اساسا علمي نيستند. به چند دليل نمی پذیرم. اول اينکه زبان تکنولوژي زبان خاص خود را دارد. بنده اين حق را ندارم که واژه "پني‌سيلين" يا "کامپيوتر" را به واژه گان ديگري تغيير بدهم . چون زبان تکنولوژي است. بخشي ديگر اينکه، افرادي که چنين کارهايي را انجام داده اند و معادل سازي کرده اند، صددرصد اشتباه کرده اند. متاسفانه از درک مبناي واژه نامه عاجزاند. يعني اينکه بگوييم اين فرد مبناي چنين واژه‌اي را مي شناسد ، دست کم من نمي بينم. نزديک به صد فرهنگ علمي( زانستي) را مطالعه کرده‌ام. حتي يکي از آنها قابل استناد نيست. آسانسور مگر فقط بالابر است؟! نمي تواند پايين بيايد؟! ببينيد، ما به رعد و برق آسمان در زبان کردي کلهري مي گوييم "بلاچه" که معادل الکتريسيته نيست. به جاي جاروبرقي نوشته‌اند:" خاک و خول مژ بلاچه‌یي"! يا به جاي سونوگرافي معادل "وينه‌ي ناوزگ هه لگر بلاچه‌یي" انتخاب کرده‌اند! چه کسي اين واژه را بکار مي‌برد؟ اينها هم به جاي خود! اصل واژه سونوگرافي به معناي تصوير صورتي است. چنين کارهايي به زبان لطمه مي زند. هيچ خدمتي به زبان نمي‌کند. فرهنگ هاي علمي(زانستي) بايد مديريت شوند. نمی شود که هرکس از دور بیاید و براي خودش چيزي بنويسد. نمي شود هر چه در خيابان مي بينيم،...!  طرف به جاي دورزدن ممنوع نوشته: " قه‌مچه‌و‌دان قه‌يه‌خه"! خب! در اين شرايط حق عبور عابر پياده را چه مي‌ناميد؟! نکه ديگر مربوط به جريان فرهنگ نويسي است. ما هيچ وقت نخواسته‌ايم که دايره المعارف داشته باشيم. دايره المعارف خيلي درست‌تر از فرهنگ نويسي است. در فرهنگ کورديکا حدود 160 فرهنگ کردي منبع من بوده است.

*مگر روزانه چقدر مطالعه داريد؟
_  زياد. مجبورم! ببينيد، واژه کردي سرپرستي و مديريت نشده است. دقيقا واژه کردي به کودکي يتيم و سرگردان در خيابان مي ماند که لباسي شيک نپوشيده است و حمامش نداده‌اند. بايد اين يتيم را بياوريد و حمامش دهيد و لباس رنگين براو بپوشانيد و به خيابان بفرستيد که مردم او را ببينند. ما چنين کاري نکرده ايم. براي انجام اين کار بايد مطالعه کرد. اگر مطالعه نداشته باشيد صرفا، يادداشت نویسی و سياه کردن کاغذ است.  واژگان و عبارات  فراوانی در زبان کردي وجود دارد که عده اي فکر مي‌کنند ما اين را هم از زبانهاي ديگر به عاريت گرفته‌ايم. در حالي که مربوط به خودمان است چون نمي شناسيم و روي آنها کار نکرده‌ايم. نيامده‌ايم ريشه يابي کنيم. اگر مي خواهيد مي توانم صدها مثال بيان کنم.

* راجع به فرهنگ دانشگاه کردستان چه ديدگاهي داريد؟
-  فرهنگ زانستي دانشگاه کردستان را دارم. خيلي کار خوبي است. دستشان درد نکند. اما کار بدون ايراد نيست. اساسا رويه فرهنگ نويسي همين است. يعني فرهنگ " فرس اسدي" را در نظر بگيريد که مي‌گويند اولين فرهنگ لغت فارسي است، تا الان هنوز دارد تکميل مي‌شود. دهخدا چند سال پيش فوت کرد؟ بنياد دهخدا هنوز دارد فرهنگ را تکميل مي کند، چون زبان زايش دارد؛ بويژه زبان کردي خودمان . راجع به فرهنگ دانشگاه کردستان، بحث بر سر تکميل بودن یا نبودن اثر است. در استان کرمانشاه و ايلام تا جايي که من اطلاع داشته باشم، چهار فرهنگ لغت کردي چاپ شده است. اين چهار فرهنگ در هيچ جاي فرهنگ دانشگاه کردستان به عنوان منبع استفاده معرفي نشده است.
 
*می خواهید بگوییدکه این فرهنگ مخصوص کردي سوراني است؟
- تقريبا اين هم ناقص است. واژه هايي هم داريم که نمي توان آن را در اين فرهنگ پيدا کرد. نه يک مورد و دو مورد، دهها مورد می توانم مثال بزنم . اما به صرف اينکه نام دانشگاه کردستان بر روي آن قرار دارد و تيم و اکيپ آن وقت گذاشته‌اند ، ممکن است جوري ديگر شناخته شود. خب، اين طرح پشتيباني دولتي دارد، بايد خيلي بهتر از اين مي بود. البته الان هم خيلي خوب است. دستشان درد نکند اما چنانکه گفتم، کار بدون ايراد نيست. آثار خود من پر از ايراد و انتقاد است. منظورم از ايراد، نواقص کار است نه اينکه بخواهم عيب جويي کنم.
 
* مي رسيم به فرهنگ تفسيري کورديکا. آيا مي توانيم اين اثر را گام تکاملي فرهنگ باشور تلقي کنيم؟
-  بله.
 
* ايده از کجا شکل گرفت و چه زماني وارد مرحله اجرايي شد؟
- سال 1385 يا 1386 چند اثر راجع به فرهنگ نويسي مطالعه کردم. مي دانيد که من براساس هنبانه بورينه کارم را طراحي کردم، البته از نظر شکلي، نه از نظر مسايل ديگر. بعد از مطالعه، متوجه شدم که خيلي جاري کار داريم. مثلا "شاهد مثال" يک مبناست. دسته بندي و رده شناختي در فرهنگ نويسي مبناست. اين مسائل نه در فرهنگ هنبانه بورينه ديده مي شود، نه در فرهنگ باشور. اما امتياز مهم فرهنگ باشور، آوا نويسي بود اما مباحث ايتمولويي و مورفولوژي هم امتياز است و باعث مي شود که واژه مورد نظر دقيقا براي مخاطب جا بيفتد که چيست. اين خلاء در فرهنگ باشور وجود داشت. با خود گفتم کاري بهتر خلق کنم. وقتي که قرار باشد براي يک اثر وقت بگذاري، بايد چنان باشد که تمام کردها نسبت به آن خیالشان راحت باشد. وقتي مي گويند فرهنگ کردی با گویش شبکی، مخاطب متوجه مي شود که اين واژه مربوط به کدام جغرافياي مردمي است؛ يا هورامي و کلهري همينطور. اما وقتي يک فرهنگ جامع و مشمول تمام لهجه ها و گويش ها باشد، نسبت به آن تعلق خاطر پيدا مي کنيد و با خود مي گوييد مربوط به من است.
 
* فلسفه تولد کورديکا از کجا شکل گرفت چگونه تصميم به نوشتن اثري به اين گستردگي گرفتيد؟
- عرض کردم کاري ديگر ندارم! ( با خنده). ما مردمي هستيم با فرهنگ و تاريخي مشترک که در چهار جغرافياي سياسي متفاوت قرار داريم. 22 گويش و نزديک به 30 آيين داريم. فقط خودمان به خودمان ملت مي گوييم. عملا از همه دور هستيم. بايد فرهنگي مشترک بين همه اين تنوع هاي گويشي و فرهنگي نوشته شود، تا ارتباط فرهنگی و زبانی مردم  بیشتر شود. چون کار من فرهنگ نويسي است. فکر کردم شايد بواسطه اين کار توانسته باشم مردم را به هم نزديک کنم به گونه ای که  اگر شخص کردي در ترکيه زندگي مي کند، اين احساس را داشته باشد که واژگان زباني اش هم در اين فرهنگ قرار دارند. اين يک طرف داستان است . طرف ديگر اين است که من دوست دارم و سعي کرده ام که تمام اين پروژه در کرمانشاه تمام شود. چون متاسفانه بعضي نگرش هاي منفي درباره کرمانشاه شکل گرفته است.
 
* مي خواهيد بگوييد يک کرمانشاهي بزرگترين فرهنگ و رمان نوشته است؟
- نه ! اتفاقا من اصلا دوست ندارم به من بگويند کرمانشاهي! اين مسايل مطرح نيست. من يک انسانم. کرد هستم. جغرافيا مهم نيست. ما خيلي از مسايل را تابع جغرافيا مي کنيم و اين اشتباه است. حسي که  من نسبت به " عرب شمو" دارم، ممکن است نسبت به همشهري خودم هم نداشته باشم. جغرافيا مطرح نيست. هرچند بسياري از مسايل ما تحت تاثير جغرافيا است. مثلا من اگر در آمريکا به دنيا آمده بودم، مسلما يک مسلمان شيعه نبودم. اما انسان که هستم. اين را مي خواستم بگويم که هدف من اين بود که ابتدا فرهنگ هاي متنوع کردي را به هم نزديک کنم. دوم اينکه فکرم اين بود که کاري عمده و بزرگ انجام دهم. البته بايد ديگران قضاوت کنند که ارزش کار چقدر است. اما کاري با اين وسعت در جايي مثل کرمانشاه خلق شود، مهم است. کرمانشاه هميشه مرکز فرهنگ کردي بوده است و مي ماند. ما کردها نمی خواهیم این را قبول کنیم. مشکل ما همین است.
 
* شما مدعي هستيد که کورديکا تمام گويش ها و لهجه هاي کردي را شامل مي شود.
-  بله.
* حتما هم تایید می کنید که تجربه فرهنگ نویسی و پروژه ای با اين گستردگي با يک نفر انجام نمي شود.
- نه.
* اما به اسم ئاکو جليليان منتشر شده است. چرا؟
-  مي دانيد مساله چيست؟ اين کار سرگذشت عجيب و غريبي دارد. حدود سه سال همين کار را به موسسات معرفي کردم. همه مي گفتند که بله، کار خوبي است و از اين تعارفات. من منتظر نمي مانم که چه کسي چه کاري برايم انجام دهد. خودم  کار را شروع می کنم. اگر بگويم 90 درصد کار را خودم انجام داده ام دروغ نگفته ام آنهايي که با من کار کرده اند، دقيقا مي دانند.
 
* يادگيري برخي گويش ها و لهجه هاي کردي بسيار سخت است مثلا اگر کسي در جغرافياي هورامان زندگی نکرده باشد، و از سنین کودکی با عناصر زباني آن زندگي نکند، نمي تواند زبان مردمان اين منطقه را تکلم کند. شما که از جغرافياي زبانی کردان کلهري هستيد. چگونه ساير گويش ها و لهجه هاي زبان کردي مانند کرمانجي، سوراني و هورامي را مسلط شديد و در قالب فرهنگ واژگان نوشته ايد ..؟ حتما برای مخاطبان ما و علاقه مندان به زبان کردی سوال است.
- اتفاقا هورامي تنها گويشي است که نمي توانم حرف بزنم، اما متوجه مي شوم.
 
* پس چگونه مي توانيد مسايل فنوتيکي و آواني واژگان را ثبت کنيد؟ آن هم براي يک فرهنگ و پروژه بزرگي مثل کورديکا !
- دقيقا آنچه که هورامي ها تلفظ مي کنند مي نويسم من به تلفظ واژگان بسيار حساس هستم. وقتي انسان هورامي به مادر مي گويد" ئه گا"( گاف با ترکيب »ل« و گ) بايد گویش و لهجه او نزد من احترام و جايگاه داشته باشد. این حرف با استفاده از "د" که سه نقطه روي آن قرار مي گيرد، نوشته مي شود. فکر مي کنم صددرصد صحيح است و اين حرف بايد به رسم الخط و الفباي زبان کردي اضافه شود. متاسفانه واژگاني در ميان لهجه هاي مختلف وجود دارد که آنها را نمي نويسم . در این زمنیه من بيشتر به نظريه ماموستا"داماو" استناد مي کنم. او اولين فردي بود که الفباي رسم الخط کردي را تدوين کرد. بعدها "بدرخان" ها آن را توسعه مي دهند. ماموستا داماو 42 حرف را براي نوشتن به زبان کردي مشخص کرده است. حتي صداي مشهور بين "و" و "ي" هم در آن وجود دارد که عرض کردم از جمله در کرمانشاه و ايلام و مناطقي از کردستان مرسوم است. در بين اين الفبا وجود دارد. حتي "دال سه نقطه" دارد لهجه هورامي ،" گاف" منطقه گوران و "کاف" سنکين کرمانجي هم وجود دارد. اما الان این حروف در ميان نوشته هاي کردي وجود ندارد و امثال من در خواندن متن دچار اشتباه مي شوند. نمي توانم بنويسم "ادا" و بگويم اين به معني مادر در لهجه هورامي است. "ادا" معناي ديگري دارد. حرف من اين است که اين مسايل را رعايت کرده ايم. از طرفی کورديکا حدود 310 کتاب رفرنس دارد. خط به خط اين کتاب ها را خوانده ام. براي اين کار، فقط سه سال کتاب خوانده ام. در مجموع مجموع بيشتر از 260 هزار صفحه کتاب خوانده ام. براي شاهد مثال مجبور بوده ام مثلا ديوان کامل شيرکو بيکس را - که حدود سه هزار صفحه دارد - در مدت دو ماه مطالعه کرده ام. براي واژگان من مجبور بوده ام که شاهد مثال بياورم تا که معنايش جا بيفتد.
* چه کساني با شما همکاري کردند؟ تيم شما چند نفر بودند؟
- تيمي 20 نفره معرفي کردم، اما چنانکه عرض کردم هيچ کس حاضر نبود همکاري کند. مدتي انستيتو کورد در تهران مي گفت که هزينه ها را پرداخت مي کند. ما هم طبق اين قول و قرارها، دوستي را به همکاري دعوت کردم که عملا مايه دردسرد شد. جالب که مي گفت کار مربوط به من است. انستيتو هم مي گفت که اين آقاي پروژه را به ما معرفي کرده است! من هم گفتم خداحافظ! رفتم دنبال کار خودم.
* حالا اين 20 نفري که اشاره کرديد، کار اجرايي پروژه از حروف چنيني تا چاپ و انتسار تبليغات بودند يا تمام آنها نيروهاي علمي و مطالعاتي در تحقيق و تدوين واژگان بودند؟
- اين 20 نفر که ما معرفي کرديم. گرايش هاي مختلف و فعال حوزه ادبيات کردي بودند بايد تامين هزينه مي شدند که نشدند. در نتيجه خودم کار را شروع کردم. در نهايت حدود 8 تا 10 نفر به عنوان همکار من باقي ماندند.
* کار حروفچيني را چه کسي انجام مي داد؟
- شايد باور نکنيد، اما بايد بگويم حدود 60 درصد کار را خودم تايپ کرده ام.
 
* ممکن است سوال تکراری باشد، اما واقعا آسان نیست کاري با چنين وسعت توسط يک نفر انجام شود.
- عرض کردم که اگر منتظر فلان موسسه بودم که بگويد بودجه اختصاصي مي دهم که نمي دهد ، يا فلان شخص که بگويد حمايت مي کنم که نمي کنند، کار به اين مرحله نمي رسيد.
 
* غير از بخش های نهادی و دولتي، آيا سراغ بخش خصوصي رفتيد؟ براي کسب حمايت هاي مردمي مشخصا چه کاري انجام داريد؟
- نه فقط فرهنگ نويسي، بلکه وقتي پروپوزال يک کار تحقيقاتي را به موسسه اي مطالعاتي ارايه مي کنيد- اگر واقعا موسسه باشد- بايد 10 برابر هزينه هاي که براي انجام کار لازم داري سرمايه گذاري کند. ما فقط شعار مي دهيم. هميشه به دنبال قهرمان مي گرديم. مرحوم هژار براي ما يک قهرمان بود. چون از نزديک او را ديده ام. خانه اش رفته ام. در کرج ديدم که در چه خانه اي زندگي مي کرد. اما منتظر این و آن نماند. من هم منتظر اين نیستم که کسي هزار تومان اين کار را به من کمک کند.
 
* الگوی شما در پیش گرفتن این رفتار و روش، ماموستا هژار است؟
- بله، هژار براي من قدسيت خاصي دارد. اگر سري اول به جای دیدن مرحوم هژار ، ابراهيم يونسي را مي ديدم، شايد الان کسي ديگر بودم. يونسي حداقل خانه خوبي داشت. مرحوم محمد قاضي در خانه مجللي زندگي مي کرد. اگر پيش از هژار، اينها را مي ديدم شايد الان شخصيت فعلي نبودم.
 
* الان روشن بگوييد که هزينه انتشارات کورديکا را از کجا تامين کرديد؟
-  همه اثر هزينه شخصي خودم است.
 
* در مرحله اول چند جلد کتاب چاپ شد؟
- در مرحله اول 10 در مرحله دوم 25 دوره و در مرحله جديد 20 دوره چاپ کرده ايم.
* مرحله اول چه سالي منتشر شد؟
-1393
 
* در چاپ دوم و سوم، احيانا تغييرات کامل را اعمال کرده ايد يا صرفا تجديد چاپ است؟
- تجديد چاپ است.
 
* چرا در سکوت رسانه اي اين اثر را منتشر کرديد؟ تنها در همين چاپ سوم که آن هم به کمک شبکه هاي اجتماعي، اطلاع رساني شده است. چرا؟
- -من خيلي اهل رسانه و تبليغات نيستم. اساسا علاقه اي ندارم.
 
* تا حالا راجع به کارهايتان يا همين فرهنگ کورديکا مصاحبه کرده ايد؟
- هرگز!

* يعني من اولين نفري هستم که با شما مصاحبه مي کنم.
بله.

* چه خوشبختم!
- گيرم آورديد! ( با خنده)

* خب کمي از مشخصات فرهنگ کورديکا برايمان بگو. از چه اسلوب و روشي پيروي مي کند؟
-  مبناي کار من در حقيقت "زوفیکا"  است که مربوط به دسته زبانهاي داچ( آلمان ، نروژ) است يعني براي هر واژه 10 فاکتور را بررسي مي کنيم. آوا نويسي در مرحله اول  قرارا دارد که تلفظ صحيح واژه را بدانيم. دوم ثبت رده شناختي است. با این تفسیر که واژه مورد نظر، فعل فاعل يا مفعول است يا اينکه صنعت و ...؟ در مرحله بعث بحث مستندسازي زبان مطرح است. مثلا شما مي گوييد "چاو" (چه و) که معادل فارسي آن چشم است. اين معادل سازي است. بايد تصويري از چشم در قالب نوشتار ارايه کنيد. مرحله بعد شاهد مثال است . براي هر واژه بايد شاهد مثال مکتوب بياوريد. در مرحله بعد مترادف و متضاد را آورده ايم. بخشي از کار هم تفسير و اطلاعات عمومي است.

* چند سطر براي هر واژه..؟
-  در حدي اطلاعات به خواننده داده ايم که واژه برايش ملموس و جا افتاده باشد. مثلا در زبان فارسي واژه "پيشاني" داريم.  اين واژه از کجا آمده است؟ به محدوده بالاي  میان دو ابروان را در زبان کردي کلهري ،"هني" و بالاي آن را "پیش هني" مي گوييم. مجموعه اين دو، " پيشاني" شده و به زبان فارسي راه يافته است. در حالي که اساسا ريشه چنين واژه اي، کردي است، نه فارسي. از اين واژگان و اصطلاح و کنايات نمونه های زيادي داريم که تصور مي شود که از زبان فارسي يا غربي وترکي گرفته ام. در حالي که واژگان اصيل کردي اند و مربوط به هيچ زباني نيست. اما کردها خود را صاحب آنها نپنداشته و سرپرستي و حمايت نکرده اند. از اين نمونه ها زياد داريم. مثالي ديگر مي زنم. در ميان فارس زبان ها مرسوم است که مثلا مي گويند"فلاني جيک و پيکش را مي داند". از استفاده کنندگان اين عبارت بپرسید که ريشه آن کجاست و از کجا آورده اند؟ مطمئنم اکثريت نمي دانند. عمرا اگر بداند. اين همان " جِگ و بِگ" کردي و به معناي دو روي قاب است. اساسا اصطلاحي است که از دل خرده فرهنگ قماربازها آمده است. اگر مهره با حالت "جگ" بنشيند که دزد است و بايد شلاق بخورد. اگر با جگ (جک) يا "پوگ" بايستد، پادشاه است و حاکم. وقتي که مي گويند "جگ و پگ" را مي دانم، يعني اينکه هر طور رقيب رفتار کند، من مي دانم .
 
* کار را تا کجا پيش بر ده ايد؟ در خبرها آمده بود که تا حروف "ج" منتشر مي شود.
-  حدود 10 حرف را تکميل کرده ام. اما حرف"ج" در مرحله اول چاپ شده است. هزينه کار خيلي زياد است. همين اندازه هم در 20 دوره، شش ميليون و پانصد هزار تومان هزينه برايم داشته است. حقوق بگير هيچ جايي هم نيستم. يعني حدود 20 سال است که با تلاش حداقلي خودم امرار معاش مي کنم.
 
* بخش الف تا جيم در قالب چند جلد چاپ شده است؟
- شامل پنج حرف و 7 جلد. چون حروف "الف" و "ب" را به دلیل فراوانی  واژگان، دو جلدي درآمده اند. به نظرم حدود 35 جلدي بشود. چيزي حدود 70 هزار صفحه بايد باشد.

* الف تا جيم چند واژه را شامل مي شود؟
-  حدود 51600 واژه.

* غير از  مجلدهای چاپ شده، آیا بخش آماده چاپ هم دارید
-  تا حرف خ آماده است. اما مي خواهیم براي نمايشگاه کتاب تهران تعدادي محدود آماده کنيم.
 
*  تيراژ 20 جلد و عددهاي مشابه براي پروژه اي به اين بزرگي فکر نمي کنيد براي مخاطبان مشتاق کم باشد؟
-  هزینه کار زیاد و قیمت است. این کار مخاطب خاص دارد. البته طبيعي است که هرچه تيراژ بالا برود، قيمت هم پايين مي آيد. اما چون تيراژ کم است، طبيعي است کمي گران باشد. الان نسخه الف تا جيم حدود 750 هزار تومان قيمت دارد.
 
* مشتري ها این کار معمولا دانشگاهها و مراکز پژوهشي است
-  هيچ جايي تا حالا پيشنهاد خريد نداده است.

* پس انتظار دارید چه کسانی کتاب را بخرند؟
-  دوستانم. افرادي که دوست دارند زبان خودشان را بشناسند. اگر نه، حتی يک مرکزپژوهشي يا مطالعاتي اين اثر را خريداري نکرده است. اگر هم نخرند، برايم مهم نيست. اصلا نمي خواهم بخرند! من براي مردم کار مي کنم. با اين پروژه زندگي کرده ام. اساسا زندگي خودم است. حتي اگر ممکن باشد،  دوست دارم مجاني به مردم تقديم کنم. خيلي هم متنفرم که کتاب را به مردم مي فروشم، خيلي! مجبورم. اگر يک مرکز مطالعاتي صرفا هزينه چاپ مثلا 100 دوره را تامين کند، حق التاليفي نمي خواهم و به صورت رايگان به مردم هديه مي کنم. اساسا خيلي بد است که زبان و فرهنگ مردم را به خودشان بفروشيد. اما متاسفانه- چنان که گفتم- اين کار اهميت پيدا نکرده است. براي 10 مرکز علمي و مطالعاتي، پروپوزال را فرستادم. فقط مي گفتند کار خوبي است دستت درد نکند. هر چه از دست ما بر بيايد انجام مي دهيم. بر این باورم که در جاهايي عکس اين ادعا انجام شده است؛ يعني مانع تراشي کرده اند که کار انجام نشود. ما اين مشکلات را داريم. خيلي افراد هستند...، حالا... بگذريم!
 
* بگذريم! فکر مي کنيد چقدر زمان لازم است که پروژه کامل شود؟
- فکر مي کنم سه سال ديگر.

*با کار شبانه روزی؟
- باور کنيد من روزي 17 ساعت کار مي کنم.
 
* اين را هم از ماموستا هژار آموخته ايد؟
- نمي دانم، شايد او بيشتر هم کار مي کرده است. نه، فکر مي کنم کلا آدم بيش فعالي هستم! ( با خنده)
 
* از ماموستا هژار چه درسهاي ديگري آموخته ايد؟
- اين مرد را دو بار ديده ام. افسوس مي خورم چرا بيشتر او را نديدم!؟ بيشتر عاشق کتابهايش هستم. تمام کتابهايش را دارم. هژار خيلي بزرگ بود و ما خيلي زود او را از دست داديم. يک نکته روي دلم مانده است، بگذاريد بگويم. در تشييع جنازه مرحوم هژار، ظرفيت جمعيت خيابانها از مردم پر شده بود. ما هم رفتيم. به نظرم بيش از 10 تا 15 هزار نفر حضور داشتند. اما ايشان در خانه اي در زورآباد ( عظيميه فعلي) کرج زندگي مي کرد که يک اتاقي ...! "ماجد روحاني" مي تواند بهتر بگويد که چه جور جايي بود. صد قدم پايين تر از آن کاخ بارزاني ها بود. خيلي حسرت آور است که آدمي با اين عظمت و اين همه خدمت، تا زماني که زنده بود، قدرش را دانسته نشد، اما زماني که فوت کرد،  20 هزار نفر به جنازه اش را تشييع کردند. به چه درد مي خورد؟! چه دردي؟! خود ماموستا روحاني يکي از افرادی بود که خيلي بيشتر با مرحوم ماموستا هژار موانست و همکاري داشت و مطمئنا بهتر از خيلي افراد مي تواند درباره اين شخص اظهارنظر کند. باور کنيد اگر بدبختي هايي که ماموستا هژار چشيده، روايت کند، ...! نمي دانم چرا اين مسايل را عنوان نمي کند؟ چون ايشان مدت زيادي با ماموستا هژار بود. ما کي مي خواهيم ياد بگيريم؟ ما مردماني مرده پرستيم! گاهي به شوخي به دوستان مي گويم صرفا به اين خاطر نمي خواهم بميرم! مي خواهم 200 سال عمر کنم! طرف تا زنده است احترامي ندارد؛ بعد از مرگ چه سود؟! مرحوم ماموستا هژار در خانه اي زندگي مي کرد که باور کن  جاي زندگي انسان نبود! هيچ کس هم به نظر من به اندازه اين مرد به زبان و فرهنگ و ادبيات کردي نکرد. چرا بايد چنين مردي با درد سل بميرد؟! در حالي که سن زيادي هم نداشت. الان 50 سال عمر دراز تلقي نمي شود. خيلي مفت مرحوم هژار را از دست داديم. نه فقط ايشان، شخصيت هاي ديگر هم به همين منوال از دست داده ايم. اگر پروژه اي نان آور باشد ، همه کرد هستيم، اما نان که نداشت، خير! از موسيقي بگير تا کتاب وضعيت همين است. طرف اينجا عملا نمي تواند با فرهنگ کردي ميانه اي داشته باشد، اما وقتي به سليمانيه مي رود، حرفهاي جالبي مي زند.  مثلا می گوید: زبان کردي، نیا و زبان فارسي نوه است! چرا همين حرف هاي را در اينجا بيان نمي کنيد؟! نسخه نان درهر جا متفاوت است!

* گفتيد که کورديکا اگر مورد حمايت قرار گيرد سه سال ديگر...
​​​​​_ ببخشيد حرفت را قطع مي کنم. اگر الان هم کسي بخواهد از کوردیکا حمايت کند، من نمي خواهم. چون تا حالا بيش از 180 ميليون تومان براي اين کار هزينه کرده ام. من کسي را مي خواستم که اين ميزان پول را هزينه نکنم. بعد از اين ميزان هزينه ، اگر کسي هم بخواهد حمايت کند، به چه کار من مي آيد؟! واقعا به چه کار من مي آيد؟! گفتم اگر حقوق بگير جايي مي بودم، يا دارايي خاصي مي داشتم، حرفي نبود. عالم وآدم مي داند که من چيزي از خودم ندارم. گدايي هم نکرده ام. گدا و گدا صفت هم نيستم. از اين روحيات هم متنفرم. با تمام مشکلات، بيش از 180 ميليون تومان هزينه کرده ام.
 
* خب احتمالا سوال عمومي اين است که پس از کجا آورده ايد؟
- کار می کردم. يک قطعه زمين داشتم که آن هم براي اين کار فروختم.. مهم نيست!

* پس همه دارايي ات را هزينه کورديکا کرده اي؟
​​​​​​- لباسهايم باقي مانده!

* در اين خانه دورافتاده در حاشيه شهر کرمانشاه کارگري مي کنيد.  ماجرا چيست؟
- اين ملک مربوط به يکي از دوستان است که تا دوسال مي توانم در آن باشم. کمي نياز به سرويس دارد. محيط خلوتي است. فکر مي کنم بتوانم کمي کارهايم را پيش ببرم. اين دو نفر هم که امروز در سيمانکاري همکار من بودند، قبلا در حروفچینی و برخي کارهاي کورديکا با من همکاري مي کردند. در دسته بندي واژگان متبحر اند.
 
* شما مدتي هم در زندان بوديد. مي خواهيد بگوييد چرا؟
-  به دلايل مختلف مجموعا حدود 30 ماه در حبس و بازداشت بودم....
 
* مي دانم که شما در حوزه هاي ديگر تحقيقاتي داريد. مشخصا جداي از کورديکا چه برنامه هاي مطالعاتي ديگري داريد؟
- کورديکا، فرهنگی است که در مرحله اول صرفا شامل حوزه واژگان مي شود. بخش جغرافيا و تاريخ آن هم باقي مانده است. کار تحقيقاتي که بر روي روستاهاي کرمانشاه انجام دادم، در نظر دارم بر روي کردستان، آذربايجان غربي، ايلام، لرستان، خراسان شمالي و حتي بخشهايي از اصفهان و خوزستان و کهکيلويه و بوير احمد هم انجام بدهم. جمعیت کردهاي دیگر استانها و شهرها مثل قزوين، لوشان، کلاردشت ، لنگرود و بخشهايي از استان فارس مثل کازرون و آباده و  همینطور کرمان و پشت کوههاي بارز، کم نیست. اما پرداختن به همه آنها وقت و هزينه مي خواهد.

* از کردهای فارس و کرمان نام بردید. لابد مي دانيد که مرحوم استاد جمشيد صداقتکيش پروژه هاي تحقیقی زيبايي از جمله راجع به کردهاي فارس و کرمان انجام داده اند.
- - بله، مطالعه کرده ام. کارهاي بزرگي انجام داده اند.  خدمت بزرگي نه فقط به کردها، بلکه به ديگر ایرانیان هم خدمت کرد. خدايش بيامرزد. انسان منصفي بود. خيلي مهم است که نويسنده منصف باشد.

* خب به سوالات آخر مي رسيم. پیش از پایان گفت و گو، اين نکته کوتاه را روشن کنيد که تحقيقات تاريخ و جغرافيا را که بيان کرديد، در قالب همين کورديکا قرار مي گيرد؟
- با همین عنوان کورديکاست، اما با موضوع دوم. بخش اول کورديکا واژگان و بخش دوم آن جغرافيا است. بخش تاريخ را هم دارد، اما لزوما بايد يک کار گروه دانشگاهي بر روي آن کار کند. منابع آن را هم گرد آوري کرده ام. فقط حدود 2700 سفرنامه آرشيو کرده ام. همه اين ها بايد مطالعه شوند. آسان نيست. پروژه من پروژه بزرگي است که هر کسي نزديک آن نمي شود.
 
* اگر کورديکا در دسترس عموم قرار گيرد، سوال اوليه مخاطبان- که من زیاد تکرار می کنم- حتما از شما اين است که چگونه يک نفر مي تواند اين کار بزرگ را انجام دهد؟!
-  عادت کرده ام. من آدمي هستم که از انجام چنين کارهايي خسته نمي شود. گاهي عمدا تاکيد دارم که خودم کار را انجام دهم. چون خودم مي دانم پروپوزال کار را براي چه مراکزي فرستاده ام و چه جوابهايي داده اند!
 
* مثلا دانشگاه کردستان؟
- يکي از آنهاست

* در کرمانشاه هم؟
- نه اعتقادي نداشته ام و ندارم.
 
* منظورتان حتما در مراکز دانشگاهي است يا بخش غير دولتي را هم شامل مي شود؟
-  سيستم اداري و دانشگاهي و بخش عمده اي هم از مردم حمايت نکرده اند. حتي مراکز مطالعاتي اربيل و سليمانيه و نروژ و سويد و آلمان و فرانسه هم حاضر نبودند حمايت کنند.

* چرا؟
- چون برايشان نان ندارد. مسئله اين است!

* اگر بخواهيد به بهانه انتشار دوره جديد و براي حسن ختام اين گفت و گو چيزي بگوييد، با مخاطبان چه مي گوييد؟ تصور کن يک مخاطب اثر شما، بگويد به عنوان يادگاري نکته اي در صفحه اول کورديکا بنويس. چه چيزي مي نويسيد؟
-  چيزي را که بخواهم بگويم، مي نويسم!

* به عنوان سوال آخر، فکر مي کنید مصاحبه چقدر طول کشيد؟
- نمی دانم. گفتيد 20 دقيقه

*الان چقدر شد؟
- 54 دقيقه ! حسابي حرف زير زبانم را خالي کرديد!
* ممنون از  وقتی که گذاشتید. سپاس از اعتماد و پاسخهايتان.
گزارشگر : تحریریه پروژه ایران
https://theiranproject.com/vdcfv0djyw6d0ma.igiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما