پروژه ایران : دکتر هادی یزدانی پزشک عمومی و فعال رسانهای حوزه پزشکی است. وی در حوادث تلخ و دردناک خودکشی پزشکان تلاش دارد تا ضمن بررسیهای میدانی، ابعاد قضایا را برای عموم روشن کند.
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، دکتر یزدانی در مقام بررسی علل و عوامل خودکشی زندهیاد پرستو بخشی گفت: به نظر من نکات مهم این ماجرا کاملا واضح بوده و ناشی از یک ظلم سیستماتیک اداری است. این حادثه تلخ از جایی نشأت گرفت که هشدارهای مکرر فعالان صنفی و افراد دغدغهمند شنیده نشد. گوشزدهایی که از سوی کسانی ایراد شد که خودشان درگیر موضوع هستند و بارها و بارها اعلام کردند که بسیاری از قوانین جاری، ظالمانه هستند و وقتی این قوانین بصورت کاملا خشک و بیروح و بدون درنظر گرفتن شرایط انسانهایی که متاثر از این تصمیمات هستند به اجرا درآیند، بالاخره در یک چنین جاهایی مشکلات ناشی از آن بیرون زده و گریبان جمع زیادی را میگیرد.
وی اظهار کرد: زندهیاد دکتر بخشی متولد سال ۱۳۶۸ در تهران بود. او طی سه سال گذشته، دو ضایعه عظیم یعنی فوت پدر و مادر را از سر گذرانده بود و شما میدانید که مرگ پدر و مادر، جزو تروماهای بزرگ روانپزشکی است. اما این مشکلات و استرسهای روحی، در هیچ یک از مراحل کاری و شغلی دکتر بخشی درنظر گرفته نشد. ایشان یک سری تعهدات قانونی هم نسبت به سیستم سلامت کشور داشته که بایستی به آن عمل میکرد که شکی در آن نیست. حالا اینکه این تعهدات چقدر منصفانه بوده و چقدر مبتنی بر واقعیتهای امروز جامعه ماست، بحثی است که حتما باید مورد بررسی قرار گیرد اما من نمیخواهم فعلا در این مجال به آن بپردازم.
این فعال صنفی با اشاره به مشکلات حاد کاری و استرسهای روحی و روانی ناشی از شرایط زندگی شخصی دکتر بخشی ادامه داد: دکتر بخشی شرایط خودش را به مسئولان گفته بود و نامهای هم از طرف روانپزشک در دست داشت مبنی بر اینکه نه تنها نامبرده شرایط کار ندارد، بلکه لازم است بستری شود. این نکته مهمی است. بسیاری از کیسهای روانپزشکی که به علل گوناگون به اختلالات روانپزشکی مبتلا هستند، درمانهای سرپایی گرفته و در حین درمان، زندگی عادی خود را هم ادامه میدهند و عده کمی از بیماران نیازمند بستری هستند. دکتر بخشی با نامه یک روانپزشک مبنی بر ضرورت بستری به مسئولان وزارتخانه مراجعه میکند ولی این نامه از ایشان پذیرفته نمیشود. احتمالا سیستم وزارت بهداشت خواهد گفت که اگر ما بخواهیم به این نامهها توجه کنیم، از فردا هرکس با نامهای در دست مراجعه میکند. اما واقعا این سوال به وجود میآید که اگر فرضا شما پزشکی که نامه لزوم بستری ایشان را نوشته را قبول ندارید،
آیا نمیتوانستید او را به پزشک معتمد خودتان معرفی کنید؟
آیا امکان تشکیل کمیسیونهایی برای تشخیص موارد اینچنینی وجود نداشت؟!
آیا با توجه به شرایط روحی روانی ویژه ایشان، امکان نداشت که به محلی نزدیکتر به شهر محل زندگیاش اعزام شود؟!
آیا نمیشد شرایط را برای او کمی آسانتر بگیرید؟!
حداقل به طور موقت کارهای سادهتری به ایشان محول میکردید که لااقل همان کار بتواند او را به زندگی بازگرداند نه اینکه آن کار زندگیاش را بگیرد!
بهرحال اینجا با او همراهی نمیشود و میگویند شما باید هرطور شده، طرح خود را بگذرانی.
وی تصریح کرد: همانطور که سرپرست روابط عمومی نظام پزشکی نوشته بود، دکتر بخشی در لیست سیاه وزارتخانه هم قرار گرفته بود. منظور از لیست سیاه هم لیستی از نام کسانی است که تعهدات قانونی خود نسبت به دولت را هنوز به انجام نرسانیدهاند. این افراد از برخی خدمات مثل حق کار خصوصی و قرارداد با بیمهها و ... محروم میشوند تا زمانی که به تعهدات خود عمل کنند
در هرصورت علیرغم شرایط کاملا نامساعد، دکتر بخشی بالاجبار برای گذراندن دوره طرح خود به بیمارستان رحیمی خرمآباد معرفی میشود.
دکتر یزدانی گفت: نکتهای که لازم میدانم اینجا به آن تاکید کنم این است که یک پزشک متخصص طرحی، زیر نظر معاونت درمان دانشگاه فعالیت میکند. اما در بیمارستان رحیمی خرمآباد، افراد دیگری که سمتهای آموزشی داشته و اصلا صلاحیت اعمال نظر درباره پزشکان متخصص طرحی را ندارند، از هر سو ایشان را تحت فشار قرار میدهند. ازقضا بیمارستان رحیمی به وجود پزشکان متخصص نیاز شدیدی هم دارد. به این علت که افراد دیگری که برای کار در مناطق محروم تعهد دادهاند، یا جایی مشغول مدیریت شدهاند و یا اینکه به هرحال حاضر به انجام تعهدات خود نمیشوند. اکثرا در یک کلینیک خاص در همان خرم آباد جمع شدهاند و درنتیجه بیمارستان رحیمی با کمبود نیرو مواجه است.
بهرحال علیرغم همه مشکلاتی وجود داشته، دکتر بخشی در این بیمارستان مشغول کار میشود ولی اختلافات از همان ابتدا بروز میکند. مثلا به ایشان میگویند از اول ماه مشغول به کار شوید حال آنکه ایشان اعتراض میکند و میگوید که کشیکهای من از بیست و ششم آغاز شده است. همین مساله، سرآغاز مشکلات بعدی شده تا انجا که کار به یک جنگ علنی و توهین و تحقیر او در راند و مورنینگهای هرروزه منجر میشود. کار به جایی میرسد که همان دو نفر زیرمجموعه معاونت آموزشی دانشگاه، در حضور دیگر همکاران کادر درمان، برگههای مشاوره دکتر بخشی را پاره میکردند و بارها اعلام میکنند که ما به وجود ایشان نیازی نداریم و تقاضای جابجایی او را مطرح میکنند و ... حتی در یک اقدام کاملا خلاف قانون، حقوق ایشان را به نصف تقلیل میدهند که این کار کاملا تخلف اداری است و این افراد اصلا چنین حقی نداشتهاند. این درحالی است که مگر حقوق یک متخصص طرحی چقدر است که تازه آن را نصف هم بکنند؟! گفته میشود برای یک ماه کار به ایشان فقط پنج میلیون تومان پرداخت شده است! شما تصور کنید شخصی با همه مصائب و مشکلاتی که ذکر شد، با این مبلغ باید خودش را از تهران به خرمآباد هم برساند و زندگی هم بکند!!
این حواشی آنقدر ادامه پیدا میکند که زنده یاد دکتر بخشی مجبور به ترک خرم آباد شده و تصمیم میگیرد ادامه طرح خود را در منطقهای دیگر که اتفاقا دورافتادهتر و کوچکتر از خرمآباد است بگذراند.
دکتر یزدانی ادامه داد: یکی از نکات عجیب ماجرا این است که معاونت درمان خرم آباد اعلام کرده که دکتر بخشی خودش تقاضای انتقال به نورآباد را مطرح کرده است. این درحالی است که نمیگویند آنجا چه اتفاقی افتاده و چقدر حاشیهسازی صورت گرفته که پزشکی حاضر میشود مرکز استان را رها کرده و به یکی از مناطق پیرامونی استان منتقل شود. اما واقعیت این است که با افزایش فشارها و به خصوص اعلام عدم نیاز از طرف همان دو نفر، برای دکتر بخشی چارهای جز ترک خرم آباد باقی نمیگذارند. درنهایت ایشان را مخیر به انتخاب میان بیمارستان عشایر در همان خرمآباد و بیمارستان شهرستان دلفان و سلسله به مرکزیت نورآباد میکنند. از آنجا که دسترسی بیمارستان عشایر به شهر خرم آباد که دارای فرودگاه است بهتر بوده، دکتر بخشی در ابتدا تصمیم میگیرد که به همین بیمارستان برود اما با مراجعه به این بیمارستان، به او میگویند که اگر بخواهید اینجا بمانید، لازم است که ۳۰ روز ماه را اینجا باشید و مثل کارمندان، فقط به اندازه ۲ و نیم روز در ماه مرخصی دارید. از این رو چارهای جز رفتن به نورآباد برای او باقی نمیماند و ناچارا به نورآباد عزیمت میکند. به محض رسیدن به این شهر متوجه میشود که محل اسکانی برای وی درنظر گرفته نشده است. این مساله را با مسئولان درمیان میگذارد. نهایتا پانسیون یکی از پزشکان که در آنجا مشغول گذراندن طرح خود بوده و موقتا در پانسیون حضور نداشته، در اختیار خانم دکتر بخشی قرار میگیرد. ایشان هم نهایتا با یک وضعیت روحی کاملا به هم ریخته، به ناچار در پانسیون آن همکار ساکن میشود. در این میان بارها و بارها شرایط بحرانی روحی خود را به افراد مختلف اعلام میکند.حتی با راننده مرکز به نوعی درددل کرده و میگوید که در چه شرایط پراسترسی است. اما نه تنها هیچکس به شرایط دکتر بخشی اهمیتی نمیدهد بلکه دقیقا از روز اول فروردین به صورت پشت سر هم برای ایشان شیفت میگذارند. درواقع کوچکترین درکی از شرایط یک انسانی که به معنای صحیح کلمه به ستوه آمده و واقعا به یک مو بند است، صورت نمیگیرد.
وی افزود: شما تصور کنید. دکتر بخشی بعد از فوت پدر و مادر، از دار دنیا فقط یک خواهر برایش مانده و ازنظر شرایط روحی کاملا به هم ریخته است. درمقابل بدترین تصمیمات و سختگیریها در قبال او گرفته میشود. یعنی از تهران و وزارتخانه گرفته تا شهر خرم آباد و بعد از آن، شهرستان ولفان و سلسه، همه دست به دست هم داده و او را پله پله به سمت نابودی هل میدهند و کاری میکنند که این پزشک مجبور میشود با مصرف چند نوع دارو، به زندگی پر درد و رنج خود پایان دهد.
حرف من این است که حداقل در این مورد خاص، به هیچ وجه نمیشود ماجرا را به اختلالات خلقی و مشکلات روانی تقلیل داد. اگر مسئولان یک وقفه یکی دو ساله یا حتی شش ماهه برای این آدم ایجاد میکردند، روحیهاش مجددا بازسازی و خودش دوباره سر پا میشد. درمورد تعهدات قانونیاش هم قطعا خود او مشتاق بوده که انجام شود و با طیب خاطر به زندگی نرمال خود برگردد. معلوم است که یک پزشک متخصص نمیخواهد زندگیاش پا در هوا باشد و میداند که بابت انجام تعهدات قانونی خود، اسنادی را امضا کرده، ضمانتهایی داده و تا وقتی تعهداتش را به انجام نرساند، امکان کار و زندگی نرمال برایش فراهم نمیشود و این یک اجباری است که سر راهش وجود دارد و نمیشود از زیر بار مسئولیتش فرار کرد. بنابراین اگر اندک درکی از شرایط او به عمل میآمد و اندک فرصتی داده میشد، قطعا تلاش میکرد که در اولین فرصت به جاده اصلی زندگی خود برگردد.
الان سوال من این است که با این سختگیریها و عدم درک شرایطی که کاملا مشخص و آشکار بود، همه چیز درست شد؟ الان مردم آن شهرستان از نعمت متخصص قلب بهرهمند شدند؟!
دکتر هادی یزدانی در ادامه صحبتهایش گفت: در این میان چیزی که بسیار آزاردهنده است، این است که همه مسئولان امر درحال انکار اصل ماجرا هستند. معاون درمان خرمآباد طوری صحبت میکند که انگار هیچ اتفاق غیرعادی رخ نداده و همه چیز گل و بلبل بوده و اظهار میکند که حتی انتقال از خرم آباد به نورآباد هم با خواست و میل و رغبت خود دکتر بخشی انجام شده است. آقای دکتر بیرانوند! کلاهتان را بالاتر بگذارید. نیروی مستقیم شما در اثر سوء مدیریت مجموعه شما خودکشی کرده و امروز دیگر در این دنیا نیست. بعد شما میگویید خودش تقاضای انتقال داده؟! میشود بگویید چرا ایشان باید از یک مرکز استان، تقاضای انتقال به یک شهرستان محروم را مطرح کند؟!
این آزاردهنده است که به راحتی کدهای غلط میدهند و سعی دارند قضیه را جور دیگری نشان بدهند. چرا؟ چون مسئول مستقیم ایشان بوده و خودش به خوبی میداند که آن دو مسئول آموزشی که بیشترین سختگیرها و حتی توهین و هتک حرمتها را در قبال دکتر بخشی اعمال کردهاند، هیچ مسئولیتی در قبال پزشکان طرحی ندارند و با دخالتهای بیجای خود کار را به این نقطه رساندند.
وی افزود: وقتی دوره رزیدنتی یک پزشک به پایان میرسد، مسئولیت کاری آن پزشک از حوزه معاونت آموزشی خارج شده و مستقیما زیر نظر معاونت درمان قرار میگیرد و از آن پس، این مسئولان آموزشی، هیچ ارجحیتی بر پزشک طرحی ندارند و از نظر سلسله مراتب اداری، همکار همسطح او به شمار میروند. در اینجا این افراد، حتی همرشته دکتر بخشی هم نبودهاند.
به عنوان مثال یک اداره را درنظر بگیرید که افراد زیادی در آن کار میکنند و کارمندان آن اداره هستند. برخی از آنان ممکن است مسئولیتهایی هم داشته باشند. مثلا یکی مسئول بخش پشتیبانی باشد و دیگری مسئول امور مالی. هیچکدام از این دو نفر نمیتوانند در کار دیگری دخالت کنند.
این پزشک عمومی و فعال صنفی خاطرنشان کرد: من میخواهم بگویم موضوع خودکشی زندهیاد دکتر بخشی، دارای ابعادی جدی است که لازم است با دقت بررسی شود تا دیگر شاهد تکرار چنین حوادثی نباشیم. همه پزشکان میدانند که دوره رزیدنتی رشته زنان، بسیار بسیار دشوار است. در همین چند روز که اظهارنظرهای مختلفی درباره مرگ دکتر بخشی و نحوه اداره بیمارستان رحیمی خرم آباد و بخصوص نوع برخورد آن دو نفر مسئول آموزشی با ایشان مطرح شده، یکی از متخصصان زنان در فضای مجازی نوشته بود من هر وقت شرایط برایم خیلی سخت میشود و فشار مشکلات کاری را بیشتر حس میکنم، یاد گروه داخلی بیمارستان رحیمی خرمآباد میافتم و با خودم میگویم که تحمل کن، شرایط بدتر از شرایط تو هم وجود دارد.
دکتر یزدانی تاکید کرد: یک نکته خیلی مهم این است که الان باید کمیته حقیقتیابی تشکیل شود و فشارهایی که به زندهیاد دکتر بخشی وارد شده و نحوه مدیریت بیمارستان رحیمی را بررسی کند و خاطی یا خاطیان مشخص گردند. اما در این چند روز بعضیها میگویند این مشکلات، ریشهای هستند و باید به سراغ سرمنشأها برویم و ... من میخواهم بگویم باشد به سراغ علتهای اصلی هم برویم ولی از بررسی این ماجرا نباید غافل شد. اینها هیچ منافاتی با هم ندارند. شما سرمنشأ بروز این مشکلات که قاعدتا تک عاملی هم نبوده و چند عاملی است را بیابید و برطرف کنید. اتفاقا خیلی هم مهم است. ماجرا فقط منحصر به دکتر بخشی نیست. حیثیت پزشکان ایرانی در جهان درحال آسیب دیدن است. بنابراین این بررسیهای عمیق خیلی هم خوب است اما به شرط آنکه جلوی تحقیقات موردی بخصوص مورد دکتر بخشی را نگیرد. اگر یک عدهای گفتند که این قضیه خاص را بزرگ نکنید و مساله باید ریشهای حل شود، شما مطمئن باشید که قرار است زیرآب قضیه از ریشه بخورد. این نکته ظریفی است که دوستان و همکاران باید حتما مراقبش باشند.
حرف اصلی من این است که تشکیل کمیته حقیقت یاب الزامی است اما کمیته حقیقت یاب هم نباید به دنبال زیر بغل مار بگردد. کلیات ماجرا کاملا مشخص است. خانم دکتر پرستو بخشی با خوردن دارو، خودکشی کرده است و علل و عوامل این حادثه هم به صورت کلی مشخص است. هیچ حاشیهای هم به این ماجرا نمیچسبد. ایشان نه سابقه خودکشیهای مکرر مثلا از سنین پایین داشته، نه شکست عشقی خورده بوده، نه درگیر مشکلات زناشویی بوده و نه هیچ چیز دیگری. صرفا در شرایطی که در غم ترومای سنگین از دست دادن پدر و مادر خود بوده، تحت شدیدترین فشارها قرار میگیرد و مرحله مرحله به سمت پرتگاه هل داده میشود.
بنابراین تشکیل کمیته حقیقتیاب ضروری است. امیدوارم این بار به دور از هیجانزدگی و در فضایی کاملا بیطرفانه، بتوانیم یکی از پروندههایی که در نهایت به از دست رفتن یکی از پزشکان متخصص این سرزمین منجر شد را بررسی کنیم و با پیگیری علل و عوامل اصلی و فرعی، از تکرار چنین حوادث تلخ و غمباری در آینده جلوگیری کنیم.