يکشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ , 12 May 2024
چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱۴:۲۴
کد مطلب : 417531
راهنمای خواندن ناداستان

زندگی یک آنارشیست در تهران عصر مشروطه

پروژه ایران : هیچ چیز در مورد قلم محمد قائد تازه نیست، همان چیزی است که به آن عادت داریم، طعنه و کنایه‌های همیشگی، شور و شیدایی درخشنده در برابر هر چیز اصیل؛ فرقی نمی‌کند این اصالت، بنایی باقی مانده از دوره‌ای تاریخی باشد، یا عکسی قدیمی در آلبومی خانوادگی، و یا از این‌ها عزیزتر، سیمای نجیب یک آنارشیست که میرزاده عشقی باشد.
میرزاده عشقی
میرزاده عشقی
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، شیفتگی نویسنده به سوژه کتابش، از همان عنوانی که برگزیده است پیداست. «عشقی، سیمای نجیب یک آنارشیست» از این نظر که شما را قانع می‌کند که محمد قائد از جمله ستایشگران میرزاده عشقی جوان مرگ است، چیزی به مجموعه دانسته‌های شما اضافه نخواهد کرد، مهم‌ترین نقطه قوت کتاب هم البته شیفتگی نویسنده به زندگی عشقی نیست.

شش فصل کتاب در مورد دوره‌های مختلف زندگی میزاده عشقی چنان که می‌توان انتظار داشت، از توصیف روزگار کودکی او آغاز می‌شود، و بعد از آن، کمتر با تعهد به توصیف زندگی روز به روز میرزاده و بیشتر با تعهد به ارائه شرحی از اندیشه‌ها و آثار و فراز و نشیب زیست او پیش می‌رود. نویسنده تلاش می‌کند تا نشان دهد که میرزاده عشقی در هر دوره‌ای از زندگی و تفکرش چطور از عموم چهره‌های شناخته شده روزگار خود پیشرو تر، و چطور مورد محبت و لعنت گروه‌های مختلفی که آثار او را دنبال می‌کردند، بوده است.

میرزاده‌ای که قائد توصیف می‌کند، یکی از آن چهره‌های رمانتیک ولتری است. او که هم از نظر اندیشه هم از نظر سن و هم از نظر میزان نفوذ و تاثیرگذاری از چهره‌های حاشیه‌ای در عرصه اندیشه انقلاب مشروطه است، به سرعت از آنچه در مشروطه حاصل شده ناامید می‌شود و تا آنجا پیش می‌رود که در آستانه ده سالگی نهضت مشروطه آن را به کلی شکست خورده توصیف کند.

از نظر عشقی، انتقلاب را گروهی عوامل مرتجع به باد داده‌اند و ده سال بعد از امضای فرمان مشروطه وقت آن رسیده بوده است که تمام کسانی که به عنوان مشروطه‌خواه شناخته شده‌اند، کنار بروند تا چهره‌های تازه و « تندرو» بر سر کار بیایند که در مشی آنها خبری از مصامحه و کوتاه آمدن و تن دادن به مصلحت و شرایط زمانه نیست.

این مساله که عشقی هوادار حضور جوانان در سیاست و کنار زدن مو سپید کرده‌ها بود، به شهادت نویسنده تنها به فساد و عافیت طلبی مردان مشروطه خواه مربوط نبوده است. عشقی مانند هر رمانتیک دیگری، از شور و نشاط و خون جوانی استقبال می‌کرد اما باز هم مثل هر رمانتیک دیگری، هزینه‌های این نوع خاص از سیاست‌ورزی را یا پیش‌بینی نمی‌کرد یا کم اهمیت می‌پنداشت و یا به کلی نادیده می‌گرفت؛ با این حال آقای قائد معتقد است که می‌توان این ضعف او را به افق‌های باز فکری‌اش بخشید.

عشقی سیاست‌مدار، البته بسیار کمتر از عشقی شاعر شناخته شده است. تا همین امروز اشعار عشقی، بیشتر از مقاله‌ها و نوشته‌ها و نطق‌های «پیش رو»ی او دست به دست شده است. تصویری که چند سال پیش در یک سریال تلویزیونی از میرزاده عشقی ارائه شده، شاید در این فهم رایج بی‌تاثیر نباشد، اما شواهدی که نویسنده کتاب عرضه می‌کند نشان میدهد که عشقی فارغ از تصویر مرد عاشقی که سریال‌ها مایل هستند از او عرضه کنند، در دوران خودش به معنی دقیق کلمه شهرآشوب بوده است.

در پاسخ به منظومه‌های او، نامه‌های بسیاری نوشته می‌شد، از جمله نامه‌هایی از طرف زنان که تلاش میکردند به همان زبان و وزنی که عشقی در منظومه‌هایش به کار گرفته با او مقابله کنند. عشقی هم از پاسخ دادن به این ابراز لطف‌ها خودداری نداشت. از نامه‌های او، آنچه که باقی مانده و در کتاب به آن اشاره شده، تصویری از دوران مشروطه به دست می‌دهد که با تصویر زندگی روشنفکران و آزادی‌خواهان اروپایی هم عصر او فاصله چندانی ندارد، منهای این که اخلاق پذیرفته شده در ایران آن روز، احتمالا کمتر با اخلاق پذیرفته شده در اروپای ان دوران نسبتی داشته باشد.

جلوه دیگری از افق‌های باز ذهنی و پیش رویی معصومانه عشقی در زندگی شخصی و اجتماعی‌اش. آقای قائد در فصل چهارم کتاب زندگی نامه عشقی، به ارزش‌های ادبی اشعار او پرداخته اما همان‌طور که انتظار می‌رود از این قضاوت و ارزشیابی به سرعت گذشته است تا در فصل پنجم به جهان‌بینی میرزاده و در فصل ششم به زندگی میرزاده به عنوان روزنامه‌نگار بپردازد.

در فصل پنجم بخش‌های قابل ملاحظه‌ای از جهان‌بینی میرزاده از منظومه‌های او نقل و تشریح شده است، برخی از شرح‌ها شاید برای خواننده آشنا، در شمار توضیح واضحات باشد اما به قلم نویسنده نمی‌توان ایرادی گرفت. داستان منظومی که میرزاده و نویسنده کتاب به عنوان مانیفست او عرضه می‌کنند، در اصل پاسخی است به یک فراخوان برای توصیف « ایران آرمانی» در آغاز طلوع آفتاب طالع سردار سپه، از این نظر خواندن متن و تطبیق دادن ایده‌آل‌ها با ایده‌آل و وقایعی که بعدا ظهور کرد و رخ داد، چیزی جز تب و عرق سرد به بار نمی‌آورد.
 
فصل ششم همان طور که انتظار می‌رود با توضیح مفصلی از دوره تاریخی که عشقی در آن به روزنامه‌نگاری پرداخته، آغاز می‌شود. حتما همین توضیح هم به نظر لازم و آراسته به آرایه‌های معمول قلم قائد است، نه شرح خشکی از سیر حوادث و سیاق اوضاع. به هر حال، بعد از مرور مفصلی بر همه نوشته‌های دیگر عشقی، از منظومه و نمایشنامه و داستان و دیگر، در این فصل عشقی روزنامه‌نگار، با نوشته‌های با امضا و بی‌امضایش هم به خواننده معرفی می‌شود.

اگر تا اینجای متن کتاب، مشخص نشده باشد که چرا نویسنده عشقی را نه رمانتیک، بلکه آنارشیست نامیده است، در این بخش از متن، نه تنها به شهادت نمونه‌هایی از نثر روزنامه‌نگارانه عشقی، بلکه به توضیح آقای قائد روشن می شود که عشقی بلند پروازبا سر پرسودا و شور جوانی، راست کیشی و آرمان خواهی‌اش و البته بیش از همه این‌ها با جوان‌مرگی، چطور امکان بروز نویسنده‌ای که مطالبش از عمق و روشنی کافی برخوردار باشد را از تاریخ مطبوعات ایران گرفته است.  
 
https://theiranproject.com/vdcipya5zt1azw2.cbct.html
نام شما
آدرس ايميل شما