واکاوی نگرش ایرانیان به اتباع افغان بر اساس دادهکاوی شبکههای اجتماعی (افکارسنجی و رسانهسنجی)
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، موضوع حضور مهاجران یا اتباع افغان در ایران در یکی دو سال گذشته تبدیل به یک بحران اجتماعی شده و بخش بزرگی از جامعه ایران و مهاجران را درگیر خود کرده است. نکته جالب توجه در تشدید این بحران و ایجاد یک فضای احساسی منفی علیه اتباع، نقش پررنگ رسانهها و شبکههای اجتماعی در آن است. این موضوع یکی از بارزترین نمونههای اثرگذاری رسانهها و شبکههای اجتماعی در تشدید بحران در یکی دو سال گذشته بوده است. تحلیل مبتنی بر کلانداده نیز بر نقش پررنگ رسانهها در تشدید بحران صحه میگذارد. این مسئله وقتی در نسبت با تحلیل کلانداده بازه روی کار آمدن طالبان در افغانستان مورد مقایسه قرار میگیرد، تغییر ذائقه محسوس ایرانیان را به خوبی نشان میدهد.
حال در این نوشتار تلاش شده است تا مسئلهمندی نگرش ایرانیان به اتباع افغان را از خلال تحلیل کلاندادههای شبکههای اجتماعی (توییتر، کامنت و پست اینستاگرام، کامنت و پست تلگرام) توضیح دهیم. با توجه به حساسیت چندباره روی این موضوع از یک سوی، قرارگیری این موضوع به عنوان چهارمین موضوع از 20 موضوع برتر در گزارش سالانه دیتاک، ترند شدن چندین باره هشتگ #اخراج_افغانی_مطالبه_ملی، ایجاد اخبار پیرامون آزار برخی اتباع و حرفهای ضدونقیض مسئولان پیرامون آنان، در قالب گزارشی جامع مبتنی بر کلان داده، بررسی میشود.
بیان مسئله
امروزه مهاجرت و مهاجران به عنوان پدیدههای اجتماعی مرسومی در سراسر جهان شناخته میشوند که با توجه به فرایند جهانی شدن، توسعهی نظم نوین اقتصادی و پیشرفتهای تکنولوژیکی این پدیده را در کانون توجهات همگان قرار داده است. ورود مهاجران به جغرافیای دیگر همواره معضلات و مسائل مختلفی را ایجاد کرده است. معضلات و مسائلی که این پدیده را به یکی از پرچالشترین پدیدههای اجتماعی برای دولت ملتها در عصر حاضر تبدیل کرده است. ورود مهاجران از یک کشور به کشور دیگر با خود مزایا و معضلاتی را همراه میآورد. از این حیث در مواجهه با مهاجران، ادراک نگرش جامعه میزبان به مهاجران یا اتباع یک کشور دیگر نیز دارای اهمیت به شمار میرود؛ چراکه این مسئله امنیت اجتماعی را با چالش روبرو میکند.
جامعه ایران نیز از این مسئله مستثنی نبوده و پدیده ورود مهاجران یا اتباع به ایران، نوعی پدیدهی آشنا برای ایرانیان است. اولین کشوری که در اذهان عمومی با اصطلاح مهاجران یا اتباع برای جامعه ایرانی متبادر میشود، کشور همسایه یعنی افغانستان است. در حدود چهار دههی گذشته همواره ورود افغانها در ایران وجود داشته است. نقطه عطف تاریخی ورود مهاجران افغان به ایران، قدرتگیری دوباره نیروهای طالبان در افغانستان پس از خروج آمریکاییها از این کشور در سه سال گذشته تا کنون بوده است. این مسئله سبب رکوردشکنیهای ورود اتباع افغان به داخل ایران شده، تا جایی که برخی آمارهای غیررسمی از ورود روزانه چند هزار مهاجر افغانستانی خبر میدهد.
از سوی دیگر سیل مهاجرت چهار دههای افغانها به ایران، سبب ایجاد چالشهایی شده است. چالشهایی که نوع مواجههی شهروندان و سیاستگذاران ایرانی با آن را در طول چند دههی گذشته به طور مدام تغییر داده است. در میان شهروندان در طول سالیان گذشته نگرشهای مختلفی از همزیستی مسالمتآمیز تا نژادپرستی نهان و آشکار به اتباع افغانستانی وجود داشته اما، پدیدهی مهاجران افغان در حال حاضر به ویژه بعد از قدرتگیری مجدد طالبان در این کشور و ورود جمعیت جدید و پرشمار افغان به یک مسئلهی حیاتی تبدیل شده است. بدین ترتیب موضوع چالشهای موجود پیرامون مواجهه نگرش ایرانیان به افغانستانیها، در طول ماههای گذشته چه در شبکههای اجتماعی و چه در سرتیتر خبرها و همچنین رخدادهای موجود در فضای واقعی به یکی از موضوعات داغ تبدیل شده است. این موضوع عمدتاً با نوعی نگرش منفی و در درجات تشدید یافته با موجی از افغانهراسی، همراه شده است. نمیتوان این نوع نگرانی و چالش به وجود آمده را صرفاً و تماماً ناشی از نژادپرستی و بیگانههراسی دانست، چرا که مسائلی نظیر تضادهای فرهنگی، بحران اقتصادی جامعه ایران، روی کار آمدن حکومت طالبان و برخی اتفاقات چند ماه گذشته را نیز بر آن تاثیر داشته است. از این حیث در این نوشتار به افکارسنجی و رسانهسنجی مبتنی بر کلانداده و مقایسه آن با برخی دادهکاویها و آمارهای گذشته گریزی زده شده است. سپس با اتکا به برخی نظریات علوم اجتماعی و یک رویکرد بین رشتهای به تحلیل دادههای این موضوع پرداخته شده است.
روششناسی نوشتار
از حیث روششناسی این نوشتار، باید اشاره کرد که با توجه به انتخاب شبکههای اجتماعی و با اتکا بر تحلیل کلاندادهها، روش به کار رفته ترکیبی است که متکی بر روششناسی علوماجتماعی محاسباتی یا رایانشی است. این روش حوزهی میانرشتهای است که با استفاده از محاسبات ریاضی، ابزارهای کامپیوتری و چارچوب و نظریات علوماجتماعی به استخراج و تحلیل کلان دادههای شبکههای اجتماعی میپردازد. با وجود جدید بودن، این رویکرد دارای تکنیکهای متعددی است که بخشی از آن ترکیبی و برعهده پژوهشگر است. تکنیک مورد استفاده در این نوشتار دادهکاوی، تحلیل مضمون، تحلیل محتوا و تحلیل احساسات به طور همزمان است. بازه زمانی این پژوهش از 1 مرداد 1402 الی 15 مرداد 1403 بوده که سه پلتفرم توییتر، اینستاگرام و تلگرام مورد بررسی قرار گرفتهاند و چند دادهکاوی سالیان گذشته با ذکر تاریخ در این نوشتار مورد استفاده قرار گرفته است.
نتایج کلاندادهها
جدول شماره 1 میزان محتوا پیرامون اتباع افغان
جدول شماره 2 میزان محتوا پیرامون طالبان
تحلیل کلاندادهی شبکههای اجتماعی نام برده شده به تفکیک افکار عمومی شامل توییتر، کامنت اینستاگرام و کامنت تلگرام است و رسانهها که در اینجا پستهای کانالهای تلگرامی و صفحات اینستاگرامی در نظر گرفته شده است. نکته قابل تأمل اینکه حجم محتوای تولیدی پیرامون اتباع افغان در قیاس با طالبان که توسط کاربران و رسانههای ایرانی تولید شده است بسیار بیشتر است. این در حالی است که در سال 1400 و 1401 در حدود بیش از نیمی از محتوای تولیدی در ارتباط با افغانستان توسط کاربران و رسانههای ایرانی به طالبان تخصیص یافته بود و سهم نگرش به اتباع در حدود 2 درصد بوده است.
نمودار شماره 1 دادهکاوی محتوایی همراه با تحلیل احساس افکار عمومی (توییتر، کامنتهای اینستاگرام و تلگرام)
نمودار شماره 2 تحلیل احساسات افکار عمومی
به ترتیب از چپ به راست نمودارها مربوط به توییتر، کامنت اینستاگرام و کامنت تلگرام
در حقیقت از خلال دادهکاوی و تحلیل احساساتِ افکار عمومی نمودارهای بالا استخراج شده است. میانگین احساسات کاربران در این سه بستر، 75 درصد محتوای منفی در برابر 25 درصد محتوای مثبت پیرامون نگرش ایرانیان به اتباع افغان بوده است؛ یعنی 75 درصد کاربران نسبت به اتباع، موضع منفی دارند و مخالف حضور آنان در ایران هستند. نکته جالب توجه، کامنتهای بستر تلگرام است. این بستر به خاطر ماهیت رسانهای آن و ایجاد امواج منفی شدید در این بستر که روی کامنتگذاران نیز تأثیر گذاشته، بیشترین میزان محتوای منفی را داشته است. فعالیت کاربرمحورتر و غلبه فضای طبقه متوسط و نخبگانی، سبب تولید محتوای منفی کمتری در بستر توییتر شده است. اگرچه این میزان محتوای منفی در این بستر نیز معنادار است. به صورت کلی حاصل انتزاع مضامین مثبت و منفی در نمودار شماره یک به نمایش در آمده است.
در مجموع مهمترین موضوع منفی با بسامد بالای آماری پیرامون این موضوع، نژادپرستی آشکار با 20 درصد است که شامل انواع فحاشی، توهین، برتری نژادی و گاه الفظ رکیک علیه اتباع بوده است. در کنار این موضوع، مضمون مطالبه اخراج و عدم ممانعت از ورود اتباع افغان عمدتاً با هشتگ #اخراج_افغانی_مطالبه_ملی همراه شده است که اکثر گرایشات سیاسی از آن پشتیبانی کردهاند و خواهان اخراج افغانها از ایران توسط حاکمیت هستند. از دیگر موارد انتقادی میتوان به معضلات فرهنگی پیرامون نوع سبک زندگی، نوع پوشش در معابر عمومی، بروز رفتارهای بدور از فرهنگ شهرنشینی و نوعی بدویگرایی اشاره کرد. کاربران این ناهنجاریها را ناشی از فرهنگ سطح پایینِ اتباع تلقی کردهاند. از سوی دیگر مخالفت با اتباع غیرمجاز و ساماندهی اتباع مجاز، الصاق برخی جرایم سازمان یافته تروریستی یا قتل (مثل حمله به شاهچراغ، حادثه تروریستی کرمان یا قتل داریوش مهرجویی) را بایستی در نظر گرفت. در کنار این مسائل، برخی معضلات اقتصادی که نیروی کار ایرانی را تهدید میکند و سبب تصاحب مشاغل توسط اتباع به جای جوانان ایرانی میشود، از دیگر انتقادات مهم به شمار میآید.
در کنار انتقادات پرشمار، موارد حمایتی نیز وجود داشته است. ایجاد برخی کارزارها و کمپینها مبنی بر دفاع از حقوق شهروندان افغان و مقابله با نژادپرستی و افغانهراسی را نیز بایستی لحاظ کرد. همچنین دفاع از حقوق انسانی و لزوم اعطای خدمات عمومی مثل بهداشت، درمان و آموزش رایگان یا ارزان و برشمردن مزایای اقتصادی نیروی کار افغان در بازار ایران، از جمله محتواهای حمایتی بوده است.
نمودار شماره 3 دادهکاوی محتوایی همراه با تحلیل احساس رسانهها (کانالهای تلگرامی و صفحات اینستاگرامی)
نمودار شماره 4 تحلیل احساسات رسانهها
به ترتیب از چپ به راست تلگرام و اینستاگرام
دادهکاوی رسانهها که در نمودار شماره 3 نمایش داده شده است، نشانگر حساسیت بیشتر رسانهای نسبت به افکار عمومی علیه اتباع افغان است؛ به نحوی که میانگین محتوای تلگرام و اینستاگرام در قالب پست، در حدود 83 درصد محتوای منفی و 13 درصد محتوای مثبت است. به نحوی که حتی بستر پستهای تلگرام با 84 درصد محتوای منفی بیشترین میزان محتوای منفی را در میان تمام شش میدان مورد اشاره از آن خود کرده است.
در میان محتواهای انتقادی میتوان به انتشار و بازنشر اخبار پیرامون حضور زیاد اتباع غیرمجاز و عبور از مرزها اشاره کرد. همچنین مطالبه اخراج مهاجران و ساماندهی به آنان از جمله مواردی بوده که سویهی انتقادی علیه مهاجران را ایجاد کرده است. اشاره به افزایش جرم و جنایت و بعضاً جرایم سازمانیافته و ایجاد ناامنی از جمله دیگر این موارد بوده است. نگرشهای منفی از حیث فرهنگی و اقتصادی را نیز باید به این مسئله اضافه کرد.
در میان محتواهای مثبت، مسئله مقابله با نژادپرستی و تأکید بر همسایگی و دوستی دو ملت از جمله مهمترین موارد بوده است. همچنین خلأ قانونگذاری از مواردی بوده که برخی رسانهها نسبت به فقدان آن ابراز نگرانی کردهاند و بخش عمدهی مشکلات را ناشی از آن میدانند نه وجود اتباع افغان. از سوی دیگر موارد پرشمار دیگری با رویکرد مثبت و منفی نسبت به اتباع افغان تولید محتوا شده است که رسانهها بدان پرداختهاند.
نمودار شماره 5 تحلیل رویدادهای زمانی مرتبط با موضوع از ابتدای سال 1402 الی 1403
به صورت کلی موجهای خبری اثرگذار بر موضوع این نوشتار، نشان از تأثیر رسانهها بر تشدید موج منفی در شبکههای اجتماعی دارند؛ به گونهای که با انتشار هر خبر فارغ از صحت و درستی آن بر موج واکنشهای منفی نسبت به اتباع افزوده شده است و سبب انتشار محتواهای عمدتاً منفی شده است.
به طور کلی حتی مقایسهی تحلیل احساسات رسانهها با شبکههای اجتماعی در کنار صحتسنجی اخبار و شایعات، حاکی از تأثیرگذاری رسانهها بر افکار عمومی دارد. این مسئله زمانی حائز اهمیت میشود که برخی کلاندادههای سالیان گذشته نیز مورد ارزیابی قرار گیرد. مثلاً دادهکاوی نمودار زیر مربوط به بازه زمانی روی کار آمدن طالبان در حدود 10 دی ماه 1401 الی 30 تیر 1401 است. این نمودار حاکی از آن است که فقط 2 درصد محتوای شبکههای اجتماعی پیرامون اتباع افغان بوده است و مابقی به قدرتگیری طالبان و قدرتهای منطقهای و جهانی اشاره داشته است.
نمودار شماره 6 تولید محتوا پیرامون افغانها
همچنین دادهکاوی نگرشها به اتباع افغان در این بازه زمانی، حاکی از نگرش 65 درصدی مثبت و حمایتی است که گواهی بر همدلی کاربران و رسانههای ایرانی با اتباع افغان بوده است. البته موج نفرت و ستیز علیه قدرتگیری مجدد طالبان بسیار اثرگذار بوده؛ تا جایی که حمایت از زنان و جوانان افغان در کنار جبهه مقاومت ملی افغانستان به رهبری احمد مسعود بازنشر قابل توجهی در دو الی سه سال گذشته داشت. از این حیث احساس خطر نسبت به اتباع، میزان کمی بوده است که در نمودار شماره 7 قابل مشاهده است. در مجموع ظرف مدت کمتر از 2 سال، رسانهها توانستهاند، ذائقه و نگرش کاربران ایرانی را در همزیستی و مدارای مسالمتآمیز با اتباع افغان دگرگون سازند.
نمودار شماره 7 رویکرد محتوایی و احساسی کاربران و رسانههای ایرانی به اتباع افغان
تحلیل یافتهها
– چرا رسانهها مهاجر افغان را به مثابه هراس اخلاقی بازنمایی میکنند؟
ایجاد هراس اخلاقی توسط رسانهها در حقیقت یک وضعیت خاص را ایجاد میکند. رسانهها معضلی را که پیشتر نیز وجود داشته است و عوامل متعددی زمینهساز آن بودهاند، به گونهای بازنمایی میکنند که گویا یک بحران به شدت امنیتی و خطرناکی جامعه را تهدید میکند. این مسئله به ویژه برای تحت الشعاع قرار دادن مشکلات دیگر توسط رسانهها، بازنماییای هراسناک را رقم میزنند. استوارت هال متفکر انتقادی مکتب بیرمنگام در اثر معروف خود به نام «پلیسی کردن بحران: کیفربایی، دولت، قانون و نظم» به بحران کیفقاپی در انگلستان دوره مارگارت تاچر پرداخت. او اشاره میکند که چگونه رسانهها به کمک دولت آمدند تا کیفربایی که امری معمول بود را بزرگنمایی کنند. در حقیقت رسانهها در فقدان دادههای آماری قابل اتکا، به رشد عجیب گزارشهای خبری پیرامون کیفربایی به ویژه توسط مهاجران پرداختند. استوارت هال تلاشهای دولت و رسانهها برای فروکش کردن آنچه که خطر اجتماعی عنوان میشد، اشاره کرد. هال بدون انکار اعمال مجرمانهی آن دوران، واکنش عمومی به کیفربایی را واکنشی اغراقگونه معرفی کرد که کارکرد آن پنهان نگه داشتن سرچشمه واقعی بحرانها است. این داستان زمانی بحرانیتر میشد که فرایندهای مجرمسازی با مسائل نژادی و بینظمی اجتماعی پیوند خورد؛ چرا که به تعبیر آلن فرانس دیگر متفکر مکتب بیرمنگام، این نوع بازنمایی رسانهای گرایش دارد تا گروههای نژادی دیگر به ویژه مهاجران را با طیفی از محرومیت اجتماعی، اقتصادی و اختلال فرهنگی روبرو سازد تا این افراد منزوی شوند و فاقد هرگونه سرمایه اجتماعی و فرهنگی برای انطباق با شرایط جامعه میزبان معرفی شوند.
در حقیقت نوع مواجهه با مهاجران افغان نیز در میان رسانهها با نوعی از هراس اخلاقی آمیخته به بعد نژادی گره خورده است. این مسئله به ویژه بعد از موج جدید مهاجرت افغانها پس از روی کار آمدن مجدد طالبان بیشتر برجسته شده است. اما در ماههای اخیر این مسئله توسط برخی رسانههای مختلف و برخی کاربران شبکههای اجتماعی تبدیل به یک بازنمایی بحرانانگیز شده است. ایجاد موجهای خبری پیرامون دست داشتن برخی اتباع در بزههای اجتماعی و حتی گاه سیاسی سبب ایجاد هراس اخلاقی شده است. در حقیقت علیرغم وجود برخی مستندات پیرامون بزه یا مرتکب شدن جرم توسط برخی اتباع، اما دادههای آماری چندانی مبنی بر ازدیاد جرم و جنایت در میان مهاجران افغان دیده نمیشود. همچنین نمیتوان اساساً کلیت جامعه افغان ساکن ایران را با جرم و بزه توصیف کرد و این مسئله را به همهی آنان تعمیم داد.
– افغانهراسی یا عدم ظرفیت جامعه ایرانی؟ (دلایل احساس منفی کاربران و رسانهها چیست؟)
– تنفر از حاکمیت طالبان
کاربران ایرانی و رسانهها از همهی طیفها، هرگز نگاه مثبتی نسبت به طالبان نداشتهاند. همچنین درگیریهای محدود میان مرزبانان دو کشور و مناقشات بر سر حقآبه هیرمند سبب برخی تنشهای مرزی شده است. با تحکیم قدرت طالبان روند عملکرد آنها در سرکوب زنان، کارمندان ادارات و اساتید دانشگاه، اندک میراث طبقه متوسط و جامعه مدنی افغانستان را به نابودی کشانده است. همچنین فقدان نهادسازی، عدم توسعهیافتگی، شاخصهای ضعیف حکمرانی و وضعیت اجتماعی تحت سیطرهی طالبان نشان از نگرش منفی به عملکرد آنان است. علاوه بر این مهمترین نگرش منفی به خاطر عقبه این گروه است؛ چرا که در اذهان ایرانیان طالبان با تحجر، بدویگرایی، خشونت، ترور، زن ستیزی و بنیادگرایی شناخته میشوند.
– سطوح نازل توسعهیافتگی فرهنگی
افغانستان درگیر جنگهای طولانی داخلی و خارجی، سطح توسعهیافتگی قابل توجهی اساساً نداشته است. افغانستان با ناامنی و بیثباتی همواره در طول چند دههی اخیر همراه بوده است. از جمله مهمترین دلیل عدم توسعهیافتگی در همهی ابعاد را میتوان موقعیت ژئوپلیتیکی این کشور عنوان داشت. افغانستان محصور میان دشتها و کوههای صعبالعبوری است که ساختوساز و توسعه شهری را با مشکل روبرو ساخته است. قرارگیری این کشور در کنار برخی دیگر از کشورهای همسایه مثل پاکستان یا ترکمنستان و تاجیکستان از یک سو و همچنین عدم دسترسی به آبهای آزاد، این کشور را از لحاظ جغرافیایی و روابط بینالملل دارای سطحی از عدم توسعهیافتگی کرده است. به این موارد بایستی زندگی قبلیهگرایی و بدوی در بعضی موارد و همچنین عدم تجربه نهادسازی در این کشور را اضافه کرد. اساساً سطح توسعهیافتگی فرهنگی تا حد زیادی معلول توسعهیافتگی اقتصادی و سیاسی است؛ چیزی که در طول این سالها افغانستان و عموم شهروندان افغان از آن بیبهره بودهاند. این مسئله سبب شده است تا برخی از ایرانیان سطح پایین فرهنگی از لحاظ ازدیاد باروری، پدرسالاری شدید، محدود کردن زنان در خانواده، سطح سواد پایین نوع پوشش و بروز رفتارهای نابهنجار در محیطهای عمومی را مصداق عینی توسعهنیافتگی آنان تلقی کنند.
– نزاعهای مذهبی و قومی
جدال قومی و مذهبی همواره در افغانستان وجود داشته است. همین مسئله در نگرش ایرانیان تاثیرگذار بوده است. بایستی به تاریخ این کشور و جدایی این بخش از خاک ایران در دورهی قاجاریه رجوع کرد، چراکه جدایی این کشور از ایران و حتی پیشتر حملهی اشرف و محمود افغان در دورهی صفوی نوعی حافظه جمعی خدشهدار شده به هویت ملی ایرانیان را تداعی میکند. اما این نگرش جنبه دیگری نیز داراست. مثلاً نگرش منفی برخی ایرانیان به اهل سنت بیشتر از شیعیان این کشور است. به ویژه برای بخشی از قشر مذهبی ایرانی، اهل سنت افغانستان تجلی اسلام طالبانی، تحجر و شیعههراسی نهادینه در خود را به یاد میآورد و از این حیث شیعیان افغان پذیرفتهتر از اهل سنت این کشور در ایران هستند. حتی پشتونها نیز از حیث قومی بیشتر مورد عدم پذیرش جامعه ایرانی قرار گرفتهاند. از این حیث حتی نگاه به مهاجران افغان نیز برحسب قوم و مذهب در ایران تا حدی متفاوت است.
– عدم ظرفیت پذیرش مهاجران از لحاظ اقتصادی
قطعا بخشی از نگرش منفی را نمیتوان صرفاً در چارچوب هراس اخلاقی و مباحث نژادپرستی اساساً تلقی کرد؛ چرا که بسیاری از رفتارهای ایرانیان با افغانها در طول سالیان گذشته بر مبنای مهماننوازی، مدارا، پذیرش به عنوان کشور همسایه و دوست و همکاری و مهربانی با آنان بوده است. حتی بسیاری از کاربران و جامعه ایرانی به طور کلی با همهی افغانها مشکلی ندارند، بلکه معضل مهاجران غیرقانونی و گسیل بیش از حد مهاجران به ایران را دارای مشکل میدانند. با توجه به اینکه جمعیت زیادی از اتباع در ایران هستند، نمیتوان پذیرش مهاجران در ایران را با کشورهای اروپایی و شمال آمریکا مقایسه کرد. ایران در طول سالیان گذشته مشکلات و بحرانهای اقتصادی مختلفی داشته است. مثلاً معضل بیکاری، خود نشاندهندهی عدم ظرفیت زیاد پذیرش نیروی کار افغان در ایران است. همچنین کسری بودجه در بخش خدمات عمومی و سایر مشکلات اقتصادی نشانگر این است که ظرفیت اعطای برخی خدمات عمومی از سوی دولت به افغانها حتی اتباع قانونی وجود ندارد. از این حیث با ورود مهاجران افغان، هزینه اقتصادی و اجتماعی و بهداشتی فراوانی به کشور وارد میشود. این در حالی است که کشور ظرفیت پذیرش جمعیتهای مهاجر را ندارد.
نتیجهگیری
نوشتار پیشرو با استفاده از تحلیل کلاندادههای پیرامون اتباع افغان در ایران در شبکههای اجتماعی، تلاش داشت تا ابعاد مختلف این موضوع را در شبکههای اجتماعی نشان دهد. در حقیقت اینکه چگونه این موضوع اجتماعی توسط کاربران و به ویژه رسانهها بازنمایی میشوند. از این حیث این موضوع دارای چالشهای فراوانی بوده است که سبب تشدید دوقطبی و شکاف عمیق اجتماعی شده است. درحقیقت در یک بازه کوتاه مدت کمتر از دوسال موضوع نگرش ایرانیان به اتباع افغان به گونهای دگرگون شده و از یک همزیستی و مدارا با اتباع و مردم افغان به نوعی دگرستیزی رسیده است. البته که نباید همه انتقادات و موارد منفی را ذیل نژادپرستی یا بیگانههراسی دستهبندی کرد. بلکه مهمترین مسئله پیشرو خلأ قانونی و عدم سیاستگذاری مناسب در سطوح میانی و کلان حاکمیتی است که بسیاری از مشکلات پیش آمده منتج از آن است. در حقیقت ایجاد هراسهای اخلاقی از سوی بسیاری از رسانههای طیفهای مختلف گواهی این موضوع است. از این حیث ضعف توجه به پژوهش دادهمحور و از همه مهمتر توجه به آن در فضای کشور احساس میشود. اینکه میتوان با افکارسنجی عمومی مبتنی بر کلانداده از تعمیق بحرانها در حوزههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی تا حد قابل توجهی کاست و آنان را ادراک کرد. حتی میتوان با رویکرد دادهمحور بسیاری از مطالبات اجتماعی را فهم کرد و با کمک شبکههای اجتماعی و حتی رسانهها به حل مسائل مختلف جامعه ایران پرداخت.