بررسی اظهارنظر شهردار تهران درباره جمعآوری معتادان متجاهر: نالههایی که شنیده نمیشود
روز گذشته بار دیگر علیرضا زاکانی، شهردار تهران در آیین افتتاح فاز دوم مرکز تربیتی، آموزشی و درمانی یاورشهر ۹ و آغاز عملیات اجرایی فاز۳ (پویششهر) شهرداری تهران وعدههایی که از ابتدای مدیریت خود داده را مطرح و اعلام کرد: «مردم باید معتادان متجاهر را به سمت مراکز خدماترسان هدایت کنند تا خدمات درستی دریافت کنند.
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، روز گذشته بار دیگر علیرضا زاکانی، شهردار تهران در آیین افتتاح فاز دوم مرکز تربیتی، آموزشی و درمانی یاورشهر۹ و آغاز عملیات اجرایی فاز۳(پویششهر) شهرداری تهران وعدههایی که از ابتدای مدیریت خود داده را مطرح و اعلام کرد: «مردم باید معتادان متجاهر را به سمت مراکز خدماترسان هدایت کنند تا خدمات درستی دریافت کنند. 8 هزار ظرفیت خالی در مراکز وجود دارد و تعدادی معتاد متجاهر هم در خیابانها حضور دارند، مردم میتوانند آنها را به سمت مراکز هدایت کنند و در این راستا کمکرسان ما باشند.» از سوی دیگر احمد احمدیصدر، مدیرعامل سازمان خدمات و مشارکت اجتماعی شهرداری تهران نیز پس از این شعارهای غرای زاکانی ادعا کرد: «آمادگی پذیرش صددرصدی معتادان متجاهر تهران وجود دارد.» اینطور که به نظر میرسد ادعاهای مدیران شهری بهویژه علیرضا زاکانی، شهردار تهران، درباره آسیبهای اجتماعی تمامشدنی نیست؛ ادعاهایی که زنجیروار به موضوعات دیگر ارتباط دارد و اگر به صورت ریشهای حل نشود در حد شعار باقی میماند. سالهاست که این شعارها را سر میدهند اما هرگز به نتیجهای نرسیده است. مسئولان با آسیبهای اجتماعی عکس میگیرند و وعده رفع آن را فریاد میزنند اما هرگز معضلات اجتماعی حل نمیشود و تنها شاهد افزایش آن هستیم.
رویای جمعآوری معتادان متجاهر
زاکانی روز 29 آذر امسال در همایش تبیین طرحهای مدیریت آسیبهای اجتماعی در کلانشهر تهران وعده داده بود: «براساس ظرفیتهای ایجادشده باید مطالعات را طوری معطوف کنیم تا برنامههای بلندمدت و کوتاهمدت تبیین شود و تا دهه فجر معتاد متجاهر در خیابان نبینیم.» با آنکه در دهه فجر هستیم اما هنوز هم معتادان متجاهر در شهر پراکنده هستند و تنها پاتوقهای آنها از بین رفت تا دوباره یاد و خاطره تخریب «جزیره» یا همان «کوچهغربتیها» در خاکسفید تهرانپارس در اذهان زنده شود. نیمهشب پنجمین روز اسفند سال 79 بود که به دستور محمدباقر قالیباف، فرمانده وقت نیروی انتظامی، صدای بلدوزرها بلند شد و چنگکهایش به جان خانههای کوچهغربتیها افتاد و آنها را خراب کرد. در شرایط کنونی جمعآوری معتادان متجاهر تنها یک رویا به نظر میرسد تا واقعیت و حتی شعار.
مراکز ماده 16 نوعی زندان است
سپیده علیزاده، مدیرعامل مؤسسه نور سپید هدایت نیز در گفتوگو با هممیهن درباره تاثیر اظهارنظرهای مدیران شهری بهویژه شهردار تهران تاکید کرد: «وقتی یک اسم عجیب و ناآشنا روی طرحی میگذارند، همان اسم هم به معضل تبدیل میشود. این موضوع از جایی شروع شد که از اصطلاح «معتاد متجاهر» استفاده کردند؛ تعریف آن برای عامه مردم سخت شد و به نظر میرسید که قرار است یک کار تخصصی انجام دهند که قبل از آنها انجام نشده است. اما منظور از معتاد متجاهر، همان معتاد تهخطی است که سالهای سال آن را میشناختیم. معتادی که تهخطی میشود در واقع چیزی برای از دست دادن ندارد و یا امید و حمایتی برای بیرون آمدن از شرایط خود را ندارد.» او با اشاره به دستگیری اجباری معتادان افزود: «دستور قضایی گرفتند تا کسی که از روی ظاهر آشفتهاش تشخیص میدهند که معتاد متجاهر است را دستگیر و به کمپهای اجباری ببرند. اشتباه روی اشتباه از اینجا شروع شد. چراکه اولین اصل تغییر، تمایل به تغییر است. نمیشود فردی که تمایلی به تغییر ندارد را با دستور قضایی، زور و... مجبور به تغییر کرد. به جای تلاش در ایجاد تمایل، هر سال از شیوههای جدیدتر نگهداری و دستگیری استفاده کردند و سه ماه کمپ اجباری را افزایش دادند به شش ماه و یکسال. در حقیقت برای حل یک موضوع اجتماعی، از زور و اعمال قدرت بیشتری استفاده کردند. به نظر من در این مورد در حق نیروی انتظامی نیز اجحاف شده است. چراکه قرار نبود پلیس دنبال معتاد در شهر بدود. منظور من معتاد خلافکار نیست. قرار نبود پلیس علیه کسی که معتاد و مصرفکننده است و کارتنخواب است اقدام تهاجمی انجام دهد. قرار نبود آدمهای درمانده کف خیابان را با زور به درمان اجباری بسپارد. ولی خب با جرم دانستن اعتیاد، شأن خدمات و وظایف پلیس را تنزل دادهاند.» مدیرعامل مؤسسه نور سپید هدایت با اشاره به دستگیری معتادان گفت: «در نهایت آنها کف خیابان هستند. سازمانهای متولی از زیر بار مسئولیت بعد از ترخیص و ترک اجباری، شانه خالی میکنند. سالها در ساماندهی افراد بیسرپناهی که از زندان بیرون میآمدند، حمایت درستی نداشتیم چه برسد به معتادانی که از کمپ اجباری ترخیص میشوند. نام زندان را به مرکز درمان اجباری اعتیاد تغییر دادند. عناوین عوض شد اما اقدامات همچنان بر یک پاشنه میچرخد. فقط برای آنکه بگویند ما اشتباه نکردیم، حاضرند سالها پول خرج کنند و عمر مردم را تباه کنند. از قدم اول، روز اول، درمان اجباری اشتباه بود. سالهاست برای آنکه ثابت کنند این اشتباه درست است میلیاردها میلیارد برای طرحهایی هزینه میکنند که ناکارآمد و غیرمؤثر بودن آن مکرراً ثابت شده است. هیچ جوانمردی نمیگوید که گردش مالی این طرح که برای هر نفر از دستگیری، غربالگری، درمان، دارو، اقامت و... کلی هزینه میشود، بینتیجه بوده و باید طرح را تغییر دهیم. پتانسیل و بودجه ارگانها برای بگیر و ببند صرف میشود درحالیکه فرد بعد از بیرون آمدن از کمپهای اجباری با همان مشکلات دست به گریبان است. 20 سال پیش نیز آسیبدیدگان اجتماعی همین معضلات را داشتند و طی گذشت سالها هنوز بهبودی در شرایط آنها به وجود نیامده بلکه شرایط بدتر هم شده است. 20 سال پیش هم افراد بهبودیافته از اعتیاد، معضل درمان داشتند؛ اولویتشان دندانپزشکی بود، دندان نداشتند که بخندند، اعتمادبهنفسشان پایین میآمد یا دندان نداشتند که درست غذا بخورند و دنداندرد داشتند، همچنان این مشکلات ادامه دارد.» علیزاده با اشاره به نگهداری این افراد در یک کمپی که در واقع زندان است، تاکید کرد: «مسئولان میگویند این فرد مصرفکننده است پس مجرم است و باید بهبود پیدا کند چون ما تشخیص درست دادهایم که ترک کند. من سالها با سازمان زندانها کار کردهام. معتقدم مراکز ماده 16 تفاوت چندانی با زندان ندارند و اوضاعشان اگر بدتر نباشد، بهتر نیست. نمیشود با تغییر اسم یک مرکز از زندان به مرکز درمانی اعتیاد، یک فرد را متقاعد کرد که در آنجا شرایط متفاوت است و تحت درمان است، او هر لحظه به آزادی و رهایی فکر میکند، نه درمان. این افراد سالهای سال در آسیب بودند و به شدت با تجربهتر از من و شما هستند. نگاه نکنید تهخطی شدهاند، آنها زمانی کسب و کار و اعتباری داشتند، عزیزان خانوادههایی بودهاند، تجربه یک شب کارتنخوابی به اندازه یک سال زندگی یک فرد در همان جامعه است، اینقدر که سختی میکشند و آسیب میبینند. بنابراین این افراد به راحتی فریب کلمات و اقدامات را نمیخورند و بیاعتماد شدهاند. شنیدم که اخیراً زنان باردار، سنبالاها، افرادی که زخم باز یا بیماری خاص دارند، پذیرش میکنند، قبلاً اینگونه نبود. در واقع افرادی که میتوانند 6 ماه یا یکسال در زندان بمانند را نگه میدارند نه افراد با شرایط خاص.» او به فعالیت گرمخانهها هم اشاره و تاکید کرد: «سالهای سال است که برای جمعآوری معتادان به حربه متوسل شدهاند و برای پر کردن تعداد مورد نظر طرحهای ضربتی به درِ گرمخانهها مراجعه کرده و هرکسی که میخواهد از آنجا خارج یا به آنجا وارد شود را دستگیر میکنند. بهجای آنکه زیر پلها و جویها که پر خطر است را بگردند افراد در دسترس را از گرمخانه میبرند که کار سهلالوصولتری است. ما که در این حوزه فعالیت میکنیم اعتماد خود را درباره این طرحها و اقدامات شهرداری و سازمانها و... از دست دادهایم، چه برسد به کارتنخواب کف خیابان که سالهاست خسارت عواقب اینگونه تصمیمها را پس داده است.» سپیده علیزاده بیان کرد: «این دوره هم شهردار تهران مدام درباره این موضوعات اجتماعی نطق میکند. یک روز میگوید شهر را تمیز میکنیم، روز دیگر میگوید تا آخر سال معتاد در خیابان نمیبینید و... این حرفها تبلیغاتی و شعاری است. حتی عامه مردم نیز این صحبتها را نمیپسندند. مردم میدانند که این حرفها نمایش است. آیا واقعاً خواسته مردم این است که یک هزینه هنگفتی سربار بیتالمال کنید تا معتادان دستگیر، نگهداری و درمان شوند و در آخر دوباره به خیابان بازگردند و دوباره مصرف خود را با شدت و سرعت بیشتری ادامه دهند؟ چرخه فعالیت اینطور است که در زمستان معتادان را جمع میکنند تا کسی نمیرد و در فروردین و نوروز ظاهر شهر قشنگ باشد و اردیبهشت آنها را ترخیص کنند که هوا گرم است و تعطیلات تمام شده است. این چرخه از سال برگزاری اجلاس سران در ایران شروع شده و تاکنون ادامه دارد.» او با اشاره به اینکه منظورم این نیست که تیمهای گذشته در شهرداری خوب بودند اما این دوره بد هستند، افزود: «شهردارهای قبلی حرف ما را میشنیدند و وارد مذاکره و تعامل با NGOها میشدند. من حناچی را به پاتوقهای پرخطر معتادان و قالیباف را داخل کمپهای مختلف بردم و شرایط را برایشان توضیح دادم. اما این دوره حاضر نیستند کوچکترین حرفی را بشنوند و اعتقادی به تخصص ندارند. زیرمجموعههای معاونت اجتماعی شهرداری در دوره زاکانی اصلاً نمیبینند و میخواهند با متخصصین بجنگند. با ما که اینطور تحقیرآمیز رفتار میکنند با کارتنخوابها چه میکنند؟ کارتنخوابها صدا ندارند و معتقدند صدایشان به خدا نمیرسد. صدای درد آنها بلند نمیشود. در این برف و سرما درد کارتنخوابی را تجربه میکنند و زنان و کودکان در پرخطرترین و دور از دسترسترین پاتوقهای شهر زندگی میکنند فقط برای آنکه گیر نیفتند و به مراکز ماده 16 منتقل نشوند. کار ما هم سختتر میشود چراکه همه شهر در حال تبدیل شدن به پاتوق است. در گذشته وارد پاتوقها میشدیم، مشخص بودند و افراد را به تغییر ترغیب میکردیم اما در حال حاضر پاتوقها پخش شدهاند، به شدت پرخطر شده و ما هم نمیتوانیم به آنها سر بزنیم. بسیاری از پاتوقها سرپوشیده شده و مالک شخصی پیدا کردهاند. مدیران شهری نمیدانند دارند چه آسیبی به شهر میزنند برای آنکه نمایش انتخاباتی یا تبلیغاتی خود را پیش ببرند.»