دانشجویان و همکارانم را میبینم که یکییکی چشمانشان بیافق شده است، آنهایی که تا مدتها ناامیدیشان را پنهان میکردند، امروز آشکارا ناامیدانه سخن میگویند. آنهایی که امیدوار بودند، دیگر توان امیدوارماندن ندارند. حتی آنهایی که وانمود میکردند که همواره ناامیدند اما گهگاه نور امیدی در دلشان زبانه میزد، اینک تکلیفشان با خودشان روشنتر شده است.
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، عباس کاظمی، پژوهشگر حوزهٔ مطالعات فرهنگی در یادداشتی نوشت: این تجربه به نظر دردناک میآید اما میخواهم اعتراف کنم که این تجربۀ دردناک ناامیدی، بخشی از تجربۀ بلوغ ماست و چقدر این تجربه برای جامعۀ ما در گذار از وضعیت موجود ضروری است.
اشتباه نکنیم! در طول دهههای گذشته، این، ناامیدی نبوده است که مردم ما را از پای درآورده است. این، امیدواریهای مقطعی و فصلی بوده است که در هر دوره جماعتی را دلبستۀ خود ساخته است و بهسرعت که از موهومبودن آن آگاه شدند افسردهتر شدند. درست وقتیکه افسردگی بر ما غلبه کرده، این امید دروغین تازهای بوده که ما را مجدد بازیچۀ خویش ساختهبود. اکنون بهتر میدانیم که این امیدواری هیچگاه بهترین خویشاوند ما نبوده است.
درستتر بگویم، امید بدون ناامیدی هیچ و پوچ است، چراکه در واقعیت از هم جداییناپذیرند، نقشها و معانیاش همچون دو مایع بهظاهر متفاوت در یک ظرف باهم آمیزش میکنند؛ بنابراین، نه ناامیدی شر مطلق است و نه امید خیر مطلق!
چرا ناامیدی ستودنی است؟ چراکه از پس خود، وعدهای دروغین به ارمغان نمیآورد. در بدو امر، ناامیدی، ما را از بلاهت آرامشبخش امیدوارانهزیستن دور نگاه میدارد. وقتی که پای امید به میدان میآید، ممکن است راحتتر در دام ایدئولوژی بیفتیم و رابطهمان را با واقعیت از دست بدهیم و درگیر توهماتی شویم که از واقعیات جامعۀ انسانی بهکل دور است.
بگذارید اینگونه تمام کنم، ناامیدی، لحظۀ مواجهۀ ما با واقعیت است که از دل آن حرکت، تصمیم به روی پای خود ایستادن، جنبش و اقدام بیرون میآید. جنبشهای اجتماعی، درست وقتی ظهور میکنند که با ناامیدی تنیده شدهایم. من به این لحظۀ نومیدانهنگریستن به آیندۀ ایران خوشبینم. من به ناامیدی خوشبینم، چون اینک مردم ما از امید و توهمات بهترشدن وضع موجود در روالی طبیعی بریدهاند. بهیقین، سالهایی که در پیش داریم، سالهایی طلایی برای تغییر در جامعه خواهد بود.