امام سجاد (ع) همراه تجربه های سرخ شهادت به امامت رسید. زمانی که مردم حتی پس از عاشورا نیز سراغ او نرفتند. می توان گفت بحرانی ترین شرایط برای مردم بود. مردمی که از بیرون گریخته و در درون نیز احساس امنیت نمی کردند. براستی امام سجاد چه باید می کرد؟
به مناسبت تولد امام سجاد (ع)؛
هدایت و روشنگری امام سجاد(ع) با ابزاری به نام دعا
پروژه ایران , 24 بهمن 1402 ساعت 15:30
گزارشگر : قاسم قربانی
امام سجاد (ع) همراه تجربه های سرخ شهادت به امامت رسید. زمانی که مردم حتی پس از عاشورا نیز سراغ او نرفتند. می توان گفت بحرانی ترین شرایط برای مردم بود. مردمی که از بیرون گریخته و در درون نیز احساس امنیت نمی کردند. براستی امام سجاد چه باید می کرد؟
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، آنچه در پی می آید گزیده ای از نوشته های استاد صفایی حایری در تحلیل اقدام امام سجاد (ع) پس از واقعه عاشورا است:
امام سجاد (ع) همراه تجربه های سرخ شهادت به امامت رسید. زمانی که مردم حتی پس از عاشورا نیز سراغ او نرفتند. می توان گفت بحرانی ترین شرایط برای مردم بود. مردمی که از بیرون گریخته و در درون نیز احساس امنیت نمی کردند. براستی امام سجاد چه باید می کرد؟
اگر على پس از دوران خلفاء مى فرمود: «الا وَ انَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عادَتْ کَهَیْئَتِها یَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِیَّهُ بِالْحَقِّ». (نهج البلاغه خطبه ۱۶)
اگر على مى گفت امروز شما مثل روز بعثت رسول است و جاهلیت دوباره بازگشته، پس در این روز چه مىتوان گفت که جاهلیتى است لهیده با مردمانى ترسو و شکسته با یک دنیا رؤیاى کودکانه و عشقها و ترسهاى حقیر و قدرتهایى سنگین و مسلط و پر زرق و برق و مسلح که اگر مردم آنها را دوست نداشتند ولى وحشت داشتند و اگر پرستش نبود وابستگى بود و اطاعت ترس و اطاعت حماقت بود. یک دسته از اینها دیگر دلى نداشتند و مىترسیدند و اگر دل داشتند، شعور نداشتند و به آب و آتش مىزدند و اگر مختصر شعورى هم داشتند، تحمل حکومت علوى را نداشتند، یکدسته همچون خاکسترى بر سر راه باد نشستند و یکدسته توابین را تشکیل دادند و بىگدار به آب زدند و یکدسته هم که با مختار و مصعب و ابراهیم اشتر همراه شدند، تحمل عدل علوى و حضرت سجاد را نداشتند، گرچه دل اهل بیت را شاد کردند و انتقام قاتلین کربلا را تا حدودى گرفتند.
دوره حضرت سجاد(ع) دوره کشمکش هاى جاهلیت شکسته و لهیده و درگیرى هاى مستمر قدرت و حماقت است. در این دوره چه مى توان کرد؟
در این دورهاى که مکه حرم امن خدا بارها محاصره شده و با منجنیق به سنگ و آتش بسته شده، در این دوره که کوفه مدام حاکم عوض مىکند و هر روز سرِ یک حاکم را در طشت حاکم دیگرى مى بیند.
در این دوره که ابن زیاد فرار کرده و لباس زن مسعود را پوشیده و از او امان مىخواهد، در این دوره که یزید از مدینه و مکه حرمت را برده تا آنجا که تا سالهاى سال قید بکارت در قباله هاى نکاح مطرح نمى شود و بچه هاى بى پدر، کوچه هاى مدینه را پر کرده اند.
در این دوره که مردم از بیرون زده شده اند و در خویشتن هم پناهى ندارند.
این یک تجربه است که پس از حمله هاى سنگین چنگیز و مغول و تیمور و تاتار و یا جنگ هاى جهانى اول و دوم که پناهگاهها در بیرون مى شکست و مردم از دنیاى بیرون فرارى مى شدند و به دنیاى درون رو مى آوردند و کششهاى عرفانى و زمینه هاى تصوّف و پوچى و دم غنیمتى شکل مى گرفت.
اینها، این شکسته هاى فرارى بخود پیوسته را، چه مى توان کرد، با اینها چه مىتوان گفت؟ اینها تاب برخورد مستقیم ندارند واز هر کس که حلقه به در مى کوبد مى ترسند و از رفتن افتاده اند، چه رسد به سوى این قله هاى توانسوز وهدف هاى بلند حکومت علوى که در روز روزش سخت و سختى آفرین است.
این آدمها، دیگر نه ریشه اى دارند و نه ساقه اى و نه برگ و بارى، باید از نو آنها را کاشت و بارور کرد ولى چگونه مى توان به حریم بسته روحشان راه پیدا کرد؟ اینها اعتمادها را از دست داده اند و ترس و وحشت و پیش داورى ها را با خود دارند، چگونه مى توان با آنها رابطه برقرار کرد و از کفر و یا ایمانشان، از یارى یا چشم پوشى هاشان خبر گرفت؟
چگونه مى توان پنجره آنها را به روى دنیاى بیرون باز کرد و چگونه مى توان به آنها آموخت که از رنج ها بهره بگیرند و از سختى ها مرکب بسازند در هر موقعیت، وضعیت مناسب و موضعگیرى صحیح را بیاموزند؟
چگونه مى توانند بیاموزند که در برابر فتنه ها و بلاها نه جزع و نه صبر که شکر و بهره بردارى و یا طلب و آمادگى داشته باشند؟
اینها از خود و خدا بریده اند، از دنیاى بیرون مى ترسند و از مردمان دیگر هم که آنها هم مثل همینها از دست رفته اند مى ترسند، در واقع ترس هاى دو طرفه و وحشتهاى مضاعف، راه تجربه و برخورد مسلط را بسته است، با اینها، با این جاهلیت وحشى و لهیده و شکست خورده و شکسته، چه مى توان کرد؟
باید به این جاهلیت فقیر شکسته، آگاهى و بىنیازى و صلابت داد.
با این آگاهى است که خودش و بلاء و فتنه ها و موضع گیرى در برابر فتنهها و بلاء را مى شناسد.
با این آگاهى است که زیبایى و جمال حق را حتّى در کنار سختى ها و رنجها و زشتى ها مى فهمد.
با این آگاهى از خویش و از بلاء دنیا و جمال و زیبایى حق است که به استغناء و بىنیازى قلبى خویش مى رسد و با این بىنیازى است که شکست هایش جبران مىشود و صولت و صلابتِ، هنگام گرفتارىها را به دست مى آورد.
تا اینجا مشکلى نیست، مشکل از اینجا به بعد است، چگونه مىتوان این داروهاى شفابخش را به این بیمار بسته رسانید، بیمارى که کسى را در حریم حرمتش راه نمى دهد و درها را به روى هیچ کس نمى گشاید.
جواب این نکته روشنگر برخورد دقیق امام سجاد(ع) و تحلیل زندگانى اوست، که باید نور و غنا و قدرت را به آن جامعه شکسته تهیدست تاریک ببخشد.
هنگامى که برخورد مستقیم امکان ندارد، باید غیر مستقیم و از ناخود آگاه دلها وارد شد و حرفها را پیچیده و پوشیده تحویل داد.
آنجا که به خاطر مزاحمى نمىتوانى کودکى را مستقیم تربیت کنى، به در مىگویى تا دیوار بشنود، به دیگرى داد مىزنى تا طرف حساب کارش را بکند، لطافت برخورد و کرامت تربیت اقتضا مىکند که خشونت نصیحت را بکار نگیرى تا چه رسد به خشونت تأدیب را.
نجواى گرم و زمزمه عاشقانه با سوز دل و اشک چشم و زیبایى و لطافت بیان، هر دل شکسته اى را به خویش مىخواند و در خود به تأمّل مىکشاند و این نجوا عمیقتر از برخوردهاى غیر مستقیم و لطافتهاى تربیتى است چون، تو از زبان خودت حرف مىزنى و با ناى خودت مىسرایى و زمزمه مىکنى پس این دل توست که درهایش را باز کرده و این آسمان سینهى توست که ابرهایش را با فشار به ریزش کشانده و سبک بار ساخته است.
دعا و نجواى دل، نه تنها در یک مقطع بحرانى اجتماعى که در دنیاى پیچیدهى روانهاى مغرور و روحهاى سرکش، راه نفوذ مطمئن و روش برخورد مناسبى است.
آنها که از نهرها سیراب نمىشوند و قلههاى مغرورى که از چشمهها آب نمىخورند، همراه این بارش مستمر و این ابرهاى سخاوتمند، سرشار مىشوند و بارور مىگردند.
دعا هم در هنگامههاى غرور و عصیان و لجاجت و هم در جامعههاى درگیر و پیچیده، راه نفوذ مناسب و داروى شفابخش مؤثرى است که مى تواند آگاهى و غنا و قدرت را به دل هاى شکسته مفلوک سیاه، ببخشد. و در آنها احساس حقارت و خشم و کینه را بر نیانگیزد.
…………………
منابع: درس هایی از انقلاب (کتاب تقیه), صفائی حائری(عین-صاد)
کد مطلب: 415129