کتاب «انقلاب تصورناپذیر در ایران» اثر چارلز کرزمن، یکی از خواندنیترین کتابها درباره بررسی و تبیین علل انقلاب اسلامی ملت ایران در بهمن 1357 است. نویسنده کتاب ابتدا به تقصیل تبیینهای عینیتگرای متنوع انقلاب را مطرح و نقصان هر یک را بیان میکند و سپس میکوشد با اتخاذ رویکردی ذهنیتگرایانه، ذهن و کنش ایرانیان را در لحظه انقلاب درک کند. آنچه در پی میآید گزارشی مختصر از این کتاب است.
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، تبیین علمی علل وقوع انقلاب ایران از آن جهت مهم است که این انقلاب از ابعاد مختلفی منحصر به فرد بوده است. از سویی به لحاظ شمار مردمی که در آن شرکت کردند یکی از عظیمترین خیزشهای تاریخ جهان است: حداقل 10 درصد از جمعیت ایران در راهپیماییهای اعتراضی و اعتصابهای عمومیای که رژیم پهلوی را به زیر کشید شرکت کردند. در مقایسه، کمتر از 2 درصد از جمعیت در انقلاب فرانسه دخیل بودند و کمتر از 1 درصد از مردم در برانداختن شوروی کمونیستی شرکت داشتند.
از سوی دیگر انقلاب ایران در معنای آکادمیک آن نیز نوعی نمونه «غیرعادی» به شمار میرود. بنابر تبیینهای اجتماعی-علمی از انقلاب، این انقلاب نباید در آن زمانی که رخ داد اتفاق میافتاد یا اصلا نباید اتفاق میافتاد.
تبیینهای عینیتگرایی که این کتاب بررسی میکند عبارتند از: تبیینهای سیاسی، نهادی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی. کرزمن معتقد است تبیینهایی که از انقلاب ایران انجام شده است، همگی، فقط تا اندازهای درست است. شواهدی به نفع هر کدام از آنها وجود دارد، اما شواهدی هم وجود دارد که با آنها سازگار نیست. برخی از این تبیینها مبتلا به وارونه گرفتن علت و معلولهایند. و هر چه ما رویدادهای انقلاب را با دقت بیشتری مطالعه کنیم و هر چه با دقت بیشتری به مردمی که این انقلاب را به راه انداختهاند گوش بسپاریم، بینظمیهای بیشتری را کشف میکنیم.
تبیینهای سیاسی
تبیینهای سیاسی پویش حقوق بشری جیمی کارتر و آزادسازی شاه را علت پیروزی انقلاب میدانند. عملکرد اعضای اپوزیسیون لیبرال موید این تبیین است. اما این تحلیل به خاطر آشتی دوباره شاه با کارتر در آبان 1356، و سرکوبهایی که در پی آن آمد، تضعیف میشود. لیبرالها درست با همان دقتی که به گشایشهای سابق واکنش نشان داده بودند به این تحول جدید نیز توجه کردند و فعالیتهایشان را متوقف نمودند.
انقلابیون مسلمان در موج سرکوب پس از آزادسازی به بسیج نیروهایشان دست زدند
اپوزیسیون اسلامگرا به اندازه لیبرالها به سیاستهای بینالمللی توجه نداشت و روند فعالیتهایش از الگوی گشایشها و محدودیتهایی که تبیینهای سیاسی پیش روی ما میگذارد پیروی نمیکند. اعتراضات اسلامگرایان درست بعد از فوت سید مصطفی خمینی در اول آبان 1356 شروع شد. وقتی که شاه در همان ماه الغای آزادسازیهایش را شروع کرد، اسلامگرایان نیز به صورت دسته جمعی دست به بسیج نیروهایشان زدند. این بسیج که بر اساس تبیین سیاسی، نابهنگام است، علی الظاهر بر اساس محاسبه میزان حمایتهای مردمی آغاز شد و ربطی به گشایشهای سیاسی نداشت. اسلام گرایان احساس کردند زمان قیام فرارسیده است، چون مردم ایران «بیدار» شدهاند.
تبیینهای نهادی
تحلیلهای نهادی تسلط انقلابیون مسلمان بر «شبکه مساجد» را عامل اصلی موفقیت آنها است. شواهدی که وابستگی جنبش اسلامگرا به مکان های مذهبی، مسیرهای ارتباطی و مناسبات مرجعیت مذهبی را نشان می دهد موید این منظر است.
شبکه مساجد در اختیار انقلابیون نبود، بلکه در آستانه انقلاب آن را به دست آوردند
چنین تبیینهایی به مشکلاتی که اسلامگرایان در راه بسیج شبکه مساجد پیشروی خود میدیدند توجهی نمیکند. هنگام شروع انقلاب مساجد در کنترل علمای دینی غیر انقلابی بود. آنها ماموریت خود را محافظت از نهاد دین میدانستند و فعالیتهای اسلامگرایان را بهانهای برای سرکوب دولت تلقی میکردند.
اسلامگرایان برای آنکه بتوانند از شبکه مساجد استفاده کنند، مجبور بودند تا علمای غیرانقلابی را قانع کنند تا با آنها همکاری کنند یا تحت فشار بگذارند تا کنار بایستند. آنها زمستان 56 و بهار 57 را به این کار اختصاص دادند. با رسیدن به پایان تابستان 1357، اسلامگرایان تا حد زیادی بر شبکه مساجد غلبه پیدا کرده بودند، اما این منبع حاصل بسیج آنها بود، نه پیش شرط آغاز آن.
تبیینهای فرهنگی
حرف اصلی آنها این است که انقلاب برآمده از ورزهها و موقعیتهای پایداری است که اسلام شیعی فراهم کرده است. ایده «شهادت» که جنبش انقلابی آن را اخذ کرده بود، یا استفاده جنبش از تقویم رویدادهای مذهبی، مانند مجالس عزاداری چهلم، موید این رویکرد است.
انقلابیها بیش از آنکه پیرو فرهنگ باشند، آن را بازسازی کردند
این تبیین ها انعطاف پذیری سنت مذهبی را دست کم می گیرند. سیاسی شدن مراسم عزاداری چهلم به همان اندازه نمایانگر سنت بود نشان دهنده گسست از آن نیز بود اسلام گرایان دیگر سنت های مذهبی را نیز به همین شکل تغییر دادند، عید فطر، عزاداری های محرم و بیوت مراجع مذهبی مثال هایی از آن است. انقلابی ها بیش از آنکه پیرو فرهنگ باشند آن را بازسازی کردند.
تبیینهای اقتصادی
این دسته از تبیینها مدعی هستند اگر ما دادههای اقتصادی بهروز و قابل اعتماد داشتیم میتوانستیم وقوع انقلاب را پیشبینی کنیم. امیدهایی که بعد از رونق نفتی سال 1353 شکل گرفت و سپس با رکود به ناامیدی تبدیل شد این تبیینها را تایید میکند.
پراکندگی نارضایتی اقتصادی با پراکندگی اعتراض های انقلابی همخوانی ندارد
مجموعهای از مقایسهها نشان میدهد که این شواهد ناسازگارند: فقر و رشد اقتصادی در ایران، در مقایسه با همسایگانش، شایان توجه نبود؛ رونق و رکودش شدیدتر از دیگر کشورهای صادرکننده نفت نبود؛ بر اساس بسیاری از سنجهها، رکود سال 1357 آشکارا از رکود سال 1354 وخیمتر نبود؛ و آن گروههای اجتماعی که بیش از همه تحت تاثیر این رونق و رکود قرار گرفته بودند همان گروههایی نبودند که در انقلاب بیشترین فعالیت را داشتند. بسیاری از ایرانیان نارضایتی اقتصادی را دلیل شرکت خودشان در انقلاب دانستهاند، اما پراکندگی این نارضایتی با پراکندگی اعتراضهای انقلابی همخوانی ندارد.
تبیینهای نظامی
تبیینهای نظامی مدعی هستند انقلاب، به شکلی گریزناپذیر، به دنبال ضعف ماشین سرکوب شاه به وقوع پیوست. بیماری شاه و عدم تمایل او به صدور مجوز برای کشتار وسیع میتواند شواهدی در تایید این رویکرد باشد.
رژیم تا آخرین ساعات دست از سرکوب گسترده نکشید
این رویکرد سرکوب گستردهای -بازداشتها، ضربوشتمها، گلولهبارانها و تهدیدها- را که سلطنت تا آخرین ساعات دست از آن بر نداشت، نادیده میگیرد. ترکیب نیروهای نظامی-امنیتی شاه آن قدر ضعیف نبود که بتوان بر آن چیره شد. اما هیچ سیستم سرکوبی برای مقابله با نافرمانی کل جمعیت طراحی نشده است و این چیزی بود که در ماه های آخر انقلاب در ایران پدیدار شد.
ضدتبیین
ضدتبیین به معنای به رسمیت شناختن و بازسازی «تجربه زیسته لحظه» است. در لحظههای انقلاب، این تجربه مملو از «سرگشتگی» است. همه مولفههای مورد توجه تبیینهای عینیتگرا اعم از دودلی انقلابیون درباره آزادسازی، مبارزه برای به دست آوردن کنترل شبکه مساجد، تلاش برای تغییر شکل سنتهای دینی، پیوند متزلزل بیثباتیهای اقتصادی و اعتراضات سیاسی، و محاسبه مخاطرات و امنیت در طول حکومت نظامی، به «بیثباتی» آن لحظات اشاره میکنند، به اختلال جریان معمول. هدفِ ضدتبیین فهم تنوع واکنشهایی است که در قبال «سرگشتگی» بروز میکنند.
انقلاب پیروز شد، چون مردم آن را امکانپذیر و تصورپذیر یافتند
یکی از مولفههای مهم واکنش مردم به «سرگشتگی» احساس «امکانپذیری» است. مفهوم امکان پذیری بر برآوردهای معترضان بالقوه از کنشهای آتی دیگر معترضان بالقوه تمرکز میکند. انقلاب پیروز شد به دلیل اینکه توانست امکانپذیر جلوه کند. تا وقتی انقلاب «تصورناپذیر» بماند ناممکن خواهد بود. چنین قیامی تنها وقتی می تواند آغاز شود که شمار انبوهی از مردم شروع کنند به «تصور تصورناپذیر».
البته امکانپذیری تنها مولفه تجربه اعتراض نیست، ولی نویسنده پیگیری دیگر جنبههای موضوع مانند «احساسات جاری در لحظه»، یا «راهبردها و تکنیکهایی که افراد و گروهها در پیش میگیرند» را به دیگران واگذار کرده است.
کرزمن برای توضیح احساس «امکانپذیری» میگوید ایرانیان اگر حس میکردند که قرار است خیلیهای دیگر هم در یک واقعه انقلابی شرکت کنند، احتمال شرکت خودشان هم بیشتر میشد. علاوه بر این شواهدی وجود دارد که ایرانیان دست به بررسیهای عمیق و مداوم (اگر چه نه لزوما نظاممند) میزدند تا هم امکانپذیری جنبش را به منزله یک کل دریابند و هم امکانپذیری اتفاق بعدیای را که شابعه وقوعش پیچیده بود حدس بزنند. به عبارت دیگر آیا همسایهها یا همکارانشان در اتفاق بعدی حضور خواهند داشت؟ آیا در خانه خواهند ماند یا سر کار خواهند رفت؟ تخمینها با هم تفاوتهای بسیاری داشت. نه این تخمینها را میتوان پیشبینی کرد و نه تمایل به مشارکت را. تخمینها و تمایلها از لحظهای به لحظه دیگر و بر اساس شایعهها، عواطف برانگیخته شده و احساس وظیفه، شدیدا تغییر میکند. این تغییرات پیشبینی انقلاب را ناممکن میگرداند. به همین دلیل انقلابها پیشبینیناپذیر باقی خواهند ماند.
منبع:
چارلز کرزمن، انقلاب تصورناپذیر در ایران، ترجمه محمد ملاعباسی، تهران: نشر ترجمان، چاپ سوم، 1398.