استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی در یادداشتی نوشت: «مقاومت» اسم کودکی است که در شرایط اعمال زور متولد شده است. وقتی ملتی تحت سلطه استعماری است یا توسط یک طبقه و باند سیاسی تحت فشار است، «مقاومت» مثل کودکی معصوم زاده میشود. مردم یا یک گروه تحت ستم، موجودیت و کرامت خود را در مخاطره میبینند و با «مقاومت» خود را اثبات میکند.
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، محمدجواد غلامرضا کاشی در ادامه این یادداشت مینویسد: «مقاومت» وقتی طبیعی است، کودک معصوم، بیگناه و پر از برکت است. اثبات کننده وجود زیبای انسانی است. معصومیت «مقاومت» از زمانی به پایان میرسد که موفقیت به دست میآید. ستمگر ممکن است به عقب رانده شود، اما «مقاومت» از صحنه بیرون نمیرود میماند و صحنه را به خود اختصاص میدهد. برای ادامه بقاء به سایه ستمگر اشاره میکند. اگر سایهای در کار نبود، خودش دوپاره میشود. یک پاره ستم میکند تا پاره دیگرش به نام «مقاومت» در صحنه بماند.
«مقاومت» بزرگ میشود. برای بزرگ شدنش زیاد میخورد. ثروت، منزلت، فرهنگ، جامعه، زیبایی، عشق و هرچه به زندگی انسانی بعدی متمایز عطا میکند، خوراک «مقاومت» میشود. «مقاومت» چاق میشود. خپل، تنبل، خمار. در عین حال خشن و ترسناک.
«مقاومت» احساس خدایی میکند. عالم و آدم را ذیل بندگی و اطاعت خود میخواهد هر چیز و هر کس که از این قاعده پیروی نمیکند نجس است. باید از زمین برداشته شود.
«مقاومت» مشکوک است. همه چیز و همه کس را بازجویی میکند. صدای پای توطئه در همه سوی زمین به گوشش میرسد. نه فقط از بیرون، بلکه به درون خود نیز با تردید نظر میکند. «مقاومت» به تدریج پوسیده و متخلخل میشود. آه و افسوس که «مقاومت» پیش از مرگ، رویاروی خود کودک تازه و معصومی به نام «مقاومت» میزاید و داستان همچنان ادامه پیدا میکند.
آنچه معصومیت «مقاومت» را لکهدار میکند و از آن یک هیولا میسازد، فروزان کردن آتش انتقام برای حذف تام و کامل ستمگر است. خودشیفتگی «مقاومت» از این انگاره نادرست زاده میشود که گویا به جهان آمده تا راه و رسمی دگر بنا کند. با حقانیت دوران کودکی، باد میشود و مدعی آنکه جهان و انسان دیگری خلق خواهد کرد.