گرچه عشق افلاطونی رو به اوج است،ژ؛ چه خوب و چه بد، ممکن است در تلاش برای «بهینه سازی» دوستیهایمان اشتباه کنیم.
آیا این رابطه واقعا سمی است یا فقط میخواهیم زودتر خودمان را خلاص کنیم؟
15 اسفند 1402 ساعت 10:55
گرچه عشق افلاطونی رو به اوج است،ژ؛ چه خوب و چه بد، ممکن است در تلاش برای «بهینه سازی» دوستیهایمان اشتباه کنیم.
دوست من با دوستش مشکل دارد؛ بیایید او را «کلسی» صدا کنیم. چند ماه پیش، کلسی حرفهای بیفکری زد که احساسات دوستم را جریحهدار و او را وادار کرد که رابطه را مورد پرسش قرار دهد. پس از صحبت کردن با درمانگرش، دوستم طرحی برای مطرح کردن مساله با کلسی در نظر گرفت. اما وقتی آنها بعد از مدتها ملاقات کردند، زمان مناسبی برای این حرفها نبود.
حالا او در تعجب است که چه باید بکند. او و کلسی هنوز با هم صحبت نمیکردند، اما مرتباً همدیگر را میبینند و سالها دوستان خوبی بودند.
دوست من مرتباً به رویدادهایی میرود که در آن کلسی را میبیند و افکار غیرمنطقی در مورد حذف کامل او داشته است. او به من میگوید: « هنوز هم احساس ناراحتی میکنم. اما او هیچ ایدهای ندارد.»
آیا او حرفهای خود را برای زمانی که یکدیگر را میبینند، نگه میدارد یا آن را رها میکند؟ دوستم اضافه میکند: «من نمیخواهم درام ایجاد کنم. من فقط میخواهم کار آسان باشد.»
در سالهای اخیر، خوب یا بد عاشقانههای افلاطونی موضوع توجه فزایندهای بوده است. با افزایش تجرد و آدمهایی که تنها زندگی میکنند، دوستیها که از نظر تاریخی به نفع همسران و فرزندان نادیده گرفته شدهاند به درستی به عنوان راههای حیاتی شناخته شدهاند. هر آنچه درباره عشق میدانم از دالی آلدرتون، دوستی بزرگ اثر آن فریدمن و آمیناتو سو، و برنامههای تلویزیونی مانند Sex and the City و (البته) دوستان میدانیم. دوستان، دوستی را به دلیل مغذی بودن و تحولآفرین بودن آن مانند هر رابطه عاشقانهای جشن میگیرند.
در حال حاضر تحقیقات زیادی وجود دارد که نشان میدهد پیوندهای اجتماعی ما تعیینکننده کلیدی طول عمر و همچنین کیفیت زندگی ما هستند، بنابراین بهتر است روی آنها کار کنیم تا اینکه هر سه ماه یکبار برنامههای مدیتیشن را دوباره دانلود کنیم. در واقع اکنون «مربیان دوستی» وجود دارند که به مردم کمک میکنند تا در مورد پیوندهای اجتماعی خود برنامهریزی داشته باشند.
اما برخی از افراد ممکن است این طرز فکر کاربردی را کمی بیش از حد واقعی تلقی کنند. در TikTok، یک تولید کننده محبوب هست که معتقد است که برای شاد بودن فقط به هفت نوع دوست مختلف نیاز دارید که با یک چک لیست کامل میشود از جمله «دوستی که از دوران کودکی داشتهاید» و «دوستی که میتوانید همیشه روی او حساب کنید بدون این که بخواهید با او صحبت کنید» و از این دست، در کتاب اعتیاد به دوستی، نویسنده الیزابت دی اظهار میکند آدمها به بیش از هفت نوع دوست احتیاج دارند، شما گاهی اوقات دوستان خود را آزار خواهید داد، و آنها نیز شما را آزار خواهند داد و این خوب است.
همانطور که دوستی تبدیل به مرکز فرهنگ ما میشود، از دست دادن آن هم مضطربکننده و حتی آسیبزا است. ما حتی مشکوک هستیم که دوستان ما واقعاً دوستان ما نباشند و با وسواس ویدیوهایی که به ما میگویند باید برای تشخیص دشمن مراقب چه چیزهایی باشیم را دنبال میکنیم.
همانطور که درگیری دوستم با کلسی نشان میدهد، دوستی هم مانند هر رابطه دیگری نیاز به ارزیابی مجدد و حتی تعمیر دورهای دارد. اما آیا ما از دوستیهایمان بیش از حد انتظار داریم؟
جنی ون هوف ـ جامعهشناس ـ با این نظر موافق است که دوستی لحظهای فرهنگی دارد، اما بحث فاقد نکات ظریف است. «نحوه نگاه به آن تقریباً به طور کلی مثبت و یا به طرز وحشتناکی منفی است.»
یکی از خوانندگان دانشگاه متروپولیتن منچستر، ون هوف اخیراً مقالهای درباره پدیده «دوستان سمی» که اکنون در همه جا حاضر است، نوشته و ۱۵۰ مقاله آنلاین را برای بینش در مورد انتظارات ما از پیوندهای افلاطونی خود، به ویژه آنهایی که به نظرمان چالشبرانگیز میدانیم، تجزیه و تحلیل کرده است.
نتایج ناامیدکننده بود. ون هوف و نویسنده همکارش دریافتند که این گفتمان دوستی را به عنوان یک خیابان یک طرفه معرفی میکند: ارزشی که در صورت لزوم باید «ارزیابی شود» و پایان پیدا کند. بسیاری از مقالات پایان دادن به یک پیوند سمی را به عنوان شکلی مطلوب از مراقبت از خود، و حتی رفتاری شجاعانه توصیف کردند و تشویق کمی برای بهبود این روابط یا شناخت نقش خود در پویایی آن ارائه کردند.
این متون همچنین به طور آزادانه اصطلاح «سمی» را برای رفتارهای خود شیفته، منفی، حسودانه، تحکم آمیز، غیرهمدلانه یا صرفاً منفی، اغلب بدون در نظر گرفتن ناراحتی دوست به کار میبردند.
ون هوف پیشنهاد میکند که این نوع نگاه منعکسکننده انتظارات بالای ما از دوستی و دیدگاه گلگون محبوب از آن است. وقتی دوستیها این تصویر گل و بلبل را نمایندگی نمیکنند تلاش میکنیم که خودمان را از آنها خلاص کنیم. بسیاری از آدمها در مورد تلاشهای خود برای تعیین مرزهای صریح با یک دوست یا از بین بردن آنها حرف زدهاند. البته، برخی از روابط بهتر است به نتیجه برسند. اما تشویق فرهنگی برای گفتن حقیقت خود اغلب پیامدهای آن را کم اهمیت میکند. ون هوف میگوید: «این رویه بیش از آن که مشکلاتی را حل کند، مشکلات تازه درست میکند.»
یکی از کسانی که به توصیههای این دفترچههای راهنمای «دوست سمی» عمل کرده است میگوید از نتیجه ناامید شده است؛ آنها انتظار داشتند که این فقط پایان کار باشد و در واقع این کار درام زیادی را آغاز کرد.
فقط جوانان نیستند که با دوسوگرایی ناشی از ادبیات دوستی سمی دست و پنجه نرم میکنند. ون هوف به زنی اشاره میکند که یکی از دوستانش در اواسط 50 سالگی رابطهاش را با او قطع کرده است: «واقعاً روی اعتماد به نفس او تأثیر گذاشت.»
تحقیقات او نشان میدهد که از دست دادن یک دوست میتواند به اندازه یک جدایی عاشقانه از نظر روانی آسیبزا باشد؛ ون هوف میگوید: «شواهد بیشتر به نفع ارتقای دوستی در "سلسله مراتب صمیمیت" وجود دارد. اما در برخورد با پیوندهای افلاطونی «به عنوان یک پادزهر یا راه حل» برای بحران مدرن تنهایی، ممکن است آنچه را که از ما میخواهند فراموش کرده باشیم.»
ون هوف میگوید: «شما گاهی اوقات دوستان خود را آزار خواهید داد و آنها نیز شما را آزار خواهند داد - و این خوب است.»
من و دوستم پس از توضیح درباره معضل کلسی، به طور کلی در مورد دوستی صحبت میکنیم. ما به عنوان زنان مجرد در 30 سالگی، هدف اصلی مجموعه صنعت دوستیابی هستیم، زیرا با ایده زندگی بزرگسالی به عنوان تنها یک سرگرمی بی پایان در کافیشاپ بزرگ شدهایم.
اما در جایی که دیگر انتظارات ما از بزرگسالی (مثلاً داشتن دارایی یا یافتن عشق واقعی) برآورده نشده است، دوستی با کشیدن فرش از زیر پای ما بیش از آنچه انتظارش را داشتیم برای ما موثر بوده است. به دلیل اقتصاد، مشکلات عمومی در سلامت روان، ساختارهای اجتماعی در حال فروپاشی و بحران آب و هوا همه چیز بیش از آنچه انتظارش میرفت با آنچه برایش برنامهریزی کرده بودیم، تفاوت کرده است.
در بهترین حالت، دوستی فقط یک منبع لذت روزانه و تجدیدکننده نیست؛ بلکه مایه حیات است. با این حال، حلقههای اجتماعی ما اکوسیستمهای ظریفی هستند که در معرض فشارهای خارجی و همچنین تغییرات و رشد طبیعی هستند.
من و دوستم هر دو از افرادی که زمانی با آنها جدایی ناپذیر بودیم فاصله گرفتهایم و قبل از تصمیم به عدم سرمایهگذاری بیشتر با دیگران آشنا شدهایم.
همچنین هر دوی ما یک جریان زیرزمینی ناراحتکننده از رقابت یا خشم نسبت به برخی از دوستیهایمان را احساس کردهایم. دوست من زنی را به یاد میآورد که برای دیدن او تمام تلاش خود را میکرد، سپس وقت خود را صرف فهرست کردن دستاوردهایش میکرد؛ او می گوید: «مثل اینکه سعی میکرد چیزی در مورد خودش ثابت کند». فکر نمی کنم ما هیچ وقت واقعاً با هم دوست باشیم.
اما این پیوندهای دوسوگرا با افزایش سن کمتر میشوند و هیچ یک از ما تا به حال به اندازه تعیین مرزهای صریح یا ارسال پیام جدایی پیش نرفتهایم. این فکر مثل بردن اره برقی به بالین گل است، من را پر از احساس خطر میکند: آیا زیباتر نیست که تأخیر بین پیامها و ملاقاتها را طولانیتر کنم و بگذاریم زمان کار خود را انجام دهد؟
دوستم در پایان میگوید: «کسی که دائماً باعث میشود از خودم یا زمانی که با هم میگذرانیم احساس نارضایتی کنم، کسی نیست که بخواهم با او دوست باشم». من قصد ندارم برای آنها نامهای بنویسم که و بگویم تو را در زندگیام نمیخواهم اما از راه خود برای گذراندن وقت با آنها دست برنخواهم داشت.
طبق دیدگاه رایج دوستی به عنوان یک داستان عاشقانه عالی، پایانی غمانگیز است. در منطق نئولیبرالی سلامتی، این یک اقدام ضروری برای مراقبت از خود است. در حقیقت، حداقل آنطور که دوست من میبیند، هیچکدام از این دو واقعا درست نیستند. دوستی بیشتر روی طیفی که یک سر آن این و سر دیگرش آن دیگری است در رفت و آمد است.
در مورد کلسی ریشههای دوستی هنوز عمیق هستند؛ او به من میگوید دوستم هنوز در حال بحث است که آیا درباره اظهارات ناراحتکنندهاش با او صحبت کند یا نه و منتظر است که گرما کمی از بین برود. میگوید «من نمیخواهم به او احساس بدی بدهم. لزوماً نباید مشکل بزرگی باشد.»
برخی ممکن است این را بهعنوان یک عصبانیت زیاد ناشی از چند کلمه بیفکر ببینند. اما من فکر میکنم میزان نگرانی او گواهی بر سرمایهگذاری او در کلسی است.
دانیل شریبر در کتاب «تنها»، باریک اما عاقلانهاش درباره روابط خارج از روابط عاشقانه، تصور رایج دوستی را به عنوان یک ملاقات همیشه هماهنگ به چالش میکشد. او پیشنهاد میکند که این یک داستان تسکیندهنده است که «فرصت یافتن این فرد را که واقعاً به او نزدیک هستید» از ما میگیرد.
ناراحتیهای تاریخی من از دوستان اغلب از این تصور ناشی میشود که آنها به دوستی ، فرستادن پیامک، مثلاً یا صمیمیت افشاگر به همان شیوهای نگاه میکنند که من با آن برخورد میکنم. وقتی متوجه این موضوع شدم، توانستم انتظاراتم را از این که دوستیمان چگونه باید باشد کم کنم و به جای آن روی دوستم متمرکز شوم و به این مساله فکر کنم که دوستانم چه کسانی هستند و چه چیزی را با هم میسازیم.
شرایبر مینویسد، شادی واقعی دوستی را در بازنمایی ایده آل آن نمیتوان یافت. این محصول جانبی بخشش، و توجه ماست که تنها زمانی ظاهر میشود که بارها و بارها با صراحت یکدیگر را ملاقات کنیم.
همانطور که به سمت ترک کافه حرکت میکنیم، دوستم وضعیت را خلاصه میکند: شما باید احساس کنید که توسط دوستانتان شناخته شدهاید اما همچنین باید چیزی از خودتان به آنها بدهید. بعداً او به من پیام میدهد که ملاقات ما نقطه اوج دوشنبه او بود. برای من هم همین بود.
کد مطلب: 416878