یک روز در زمستان امسال «بیل» 76 ساله (مهندس بازنشسته) در حالی که به سمت خواربارفروشی محله میرفت، به تکهای از یخ برخورد کرد، افتاد و لگنش شکست. سه روز بعد هم درگذشت. همسرش مارگارت 60 ساله که 35 سال پیش با بیل ازدواج کرده بود، ویران شد. غم و اندوه او را فرا گرفت و به تدریج گوشهگیرتر و افسردهتر شد. در عرض چند روز، مارگارت تسلیم عذاب عاطفی شد و در بیمارستان به دلیل آنچه که متخصص قلب او آن را «سندرم قلب شکسته» نامید، درگذشت.
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایران، سندرم قلب شکسته که به آن کاردیومیوپاتی تاکوتسوبو (TTC) یا کاردیومیوپاتی ناشی از استرس نیز میگویند، اولین بار در سال 1990 در ژاپن کشف شد. این عارضه معمولاً نتیجه استرس شدید عاطفی یا جسمی مانند بیماری ناگهانی، از دست دادن عزیزان، تصادف جدی یا بلایای طبیعی مانند زلزله است. علائم ممکن است شامل درد شدید قفسه سینه، عرق سرد، سبکی سر، خستگی مشخص و تنگی نفس شبیه حمله قلبی باشد. تحقیقات نشان میدهد که تا 5 درصد از زنان مشکوک به حمله قلبی واقعاً به این اختلال مبتلا هستند.
TTC عمدتاً در زنان یائسه رخ میدهد. افرادی که اضطراب یا افسردگی دارند یا داشتهاند در معرض خطر بیشتری برای ابتلا به TTC هستند. اکثر افرادی که سندرم قلب شکسته دارند به سرعت بهبود مییابند و اثرات طولانی مدتی ندارند. اما گاهی اوقات این وضعیت دوباره رخ میدهد. به ندرت، سندرم قلب شکسته میتواند باعث مرگ شود.
بروز و شیوع TTC در حال افزایش به نظر میرسد. این ممکن است به دلیل غربالگری بالینی حساستر بیماران و همچنین اثرات قرار گرفتن در معرض SARS-CoV-2 و اخیراً همهگیری COVID-19 باشد.
از نظر علتشناسی، متخصصان قلب فرض میکنند که افزایش ناگهانی هورمونهای استرس مانند آدرنالین و کورتیزون به قلب شوک میدهد و باعث ایجاد تغییراتی در سلولهای عضله قلب یا عروق کرونر (یا هر دو) میشود که از انقباض موثر بطن چپ جلوگیری میکند.
وقتی به عبارات رایجی مانند «او از دل شکسته مرد»، «به دنبال قلبت برو»، «قلبش تغییر کرده بود»، و غیره نگاه میکنیم، بسیار واضح میشود که در تخیل جمعی مردم قلب نه تنها دستگاهی است که خون را پمپاژ میکند، بلکه جایگاه احساسات (درد قلب، تغییر قلب)، فکر و عقل (قلب او در جای مناسب است) و شخصیت (قلب خونی، قلب ضعیف) است. هیچکس نمیگوید: «به دنبال کبدت برو» یا «نبودنت باعث میشود کلیهها غمگین شوند»!
«قلب دلایل خود را دارد که عقل از آن چیزی نمیداند.» و هیچ پزشکی تا به حال ادعا نکرده است که بیمارشان بر اثر شکستگی مغز مرده است. این عبارات و استعارهها منعکسکننده قرنها حکمت عامیانه هستند و به طور شگفتانگیزی به اکتشافات اخیر در عملکرد قلب بیش از آنچه علم قبلاً تصور میکرد، نزدیک است.
محققان نشان دادند که تغییرات ناشی از ریتمهای فعالسازی قلبی مدتها پس از حذف محرکی که باعث ایجاد این تغییرات شده است، ادامه مییابد. پاسخ به همان محرک بعداً بسیار بیشتر از پاسخ قبلی است. دانشمندان به این نتیجه رسیدند که قلب نیز مانند سیستم عصبی دارای ویژگیهای حافظه و سازگاری است.
این مطالعات و سایر مطالعات مشابه آنها وجود ارتباط صمیمانه بین قلب و مغز را ثابت میکند؛ هردو آنها حاوی مقادیر زیادی از خاطرات و احساسات هستند که به عنوان یک سیستم بازخورد کار میکنند، یکدیگر را تحسین میکنند و بخش بهتری از ذهن ما را تشکیل میدهند.
من پیشنهاد میکنم که با نگریستن به قلب به عنوان مرکز شخصیت انسانی، ارتباط عاطفی با خود و دیگران، فواید زیادی به دست میآید. این قطبنما است که ما را در طول زندگی هدایت میکند، چشمانداز درونی ما را شکل میدهد و ما را به سمت رشد و تحول معنوی هدایت میکند.
تلاشهای کوچک روزانه برای دستوپنجه نرمکردن با واقعیت گاهی سخت اما ممکن است، پذیرش یک تغییر بزرگ را آسانتر کند.